۲ پاسخ

دخترمنم یه مدت همینطوربود
هی باهاش حرف زدم
براش داستان گفتم بهترشده

دخترمنم همینجوریه به مرور ملکه ذهنش میشه
واینکه هرچی بگیم نکن بدتره میدونم سخته ها من یبار چنان گازی بهم گرفت خون افتاد سرش داد زدم
ولی بهتره یا واکنش ندیم یاحواسشوپرت کنیم

سوال های مرتبط

مامان گردو و فندوق🌰🥜 مامان گردو و فندوق🌰🥜 ۲ سالگی
خیلی وقته دردودل نکردم دلم تنگ شد
من بدنم قشنگ نزدیک شدن پاییز رو حس میکنه کل بهار و تابستون منتظرم زمستون و بارون از راه برسه به بلندی شباش و ارامشش ک فکر میکنم اروم میشم ولی من زمستونا هم مثل بقیه هرشب بیرون نیستم با دوتا بچه هیچجا نمیشه رفت باز خداروشکر از مرحله نوزادی گذاشتیم اون موقع همش باید منت بقیه میکشیدم ک کمکم کنن بتونم جایی برم الان دیگه خداروشکر نیاز نیست از رفتن و اومدنم به کسی بگم فکر نمیکردم دوقلو باعث بشه کوچیک ترین اتفاقا هم برام خوشحالی بشه خیلی قانع شدم بازم خدایا شکرت🫠

دلم کافه گردی میخواد با یه تیپ خوب بیرون برم کسی بچهارو بگیره برم روحیم عوض بشه دوتا دوستامو ببینم بتونم از ته دل کنارشون بخندم ولی اینم فعلا ممکن نیست کی بچهارو حاضره چندساعت بگیره اخه خودمم مثل دیوونه ها شدم هرجا میرم همش به فکرم ک بچها چیکار میکنن یعنی غذا خوردن بازی کردن گریه نکردن…
هییی خدا با همه این ویژگی ها بازم عاشق پاییز و زمستونم😁🍂