برعکس من ازپاییزوزمستونو مریضیشو بیرون نرفتنا متنفرم
من که دلم طاقت نمیاره جایی بزارم دخترمو دلم میترکه انگاری.
چند روز پیش با خواهر کوچیکم و مامانم و دختر بزرگم رفتیم سینما خواهر بزرگم گفت بچه خسته میشه تو سینما بزار پیشم من نگهش میدارم خدایی هم خوب ازش مراقبت میکنه.
ولی مگه من میتونستم بیخیال باشم فیلم پیرپسر بود لعنتی سه ساعت و ١٠ دقیقه طول کشید. یعنی باور کنید ثانیه شماری میکردم که برگردم پیش دخترم با اینکه بچه ی خیلی خونگرمیه با همه هم جوره و میمونه باهاشون ولی وقتی اومدم خونه منو دید یه بغض عجیبی همراه باخنده ی خوشحالی تحویلم داد که خودمو لعنت فرستادم که چرا رفتم و دخترمو با خودم نبردم
منم عاشق پاییز و زمستونم
مخصوصا پاییز
البته بجز قسمت مریضیش
ولی خب حالا حالاها تفریحاتش برای ماها قفله
هعی حرف دل من ... منم دلم لک زده برای بیرون رفتن با همسرم بدون نگرانی فک نکنم دیگه روزای قبل برگرده
مادرت چي؟
من مامانم اندازه خودم جونش برابچه ها در ميره
تنها كسي هست كه تو اين دنيا وقتي بچه هام پيشش هستن خيالم راحته
من ماهي ٢ بار بچه هامو مثلا از ساعت٦عصرميذارم پيشش
ميرم با شوهرم بيرون ١١ ١٢ شب بر ميگردم ميرم دنبالشون
يه تنوعي ميشه
هیشکی مثل خودمون واسه بچه هامون مادری نمیکنه حتی اگه بچه هارو حا بزاریم بازم بهمون خوش نمیگذره چون فکر مون میمونه پیششون،🥹🥲
قشنگ توصیف کردی🥺
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.