۴ پاسخ

اونوقت پسرمن ازهیچی نمی ترسه نه تاریکی نه حیوون هیچی اصلاترمزنداره نه اینطوری خوبه نه مثل دخترشما

پسر من اینطور بود باید چند روز برید جایی که با همه ترس هاش رو به رو بشه پسر من از همه چی در دنیا جز من میترسید حتی پشتی دستمال کاغذی که باد میبردش همه چی توی شلوغی ببرش توی مهمونی ها بذار خودش تجربه کنه یه شخصی مثه عمه دایی خاله اینا براش توضیح بده نشونش بده بچه خودش رو برای ما لوس می‌کنه و اعتمادی نداره چندان فقط امنیت میخواد ولی من پسرم با دایی ش اینطور یعنی اعتماد شدید بهش داره از هرچی میترسید داداشم ترسش و ریخت حتی با گربه ها دوستش کرد

پسرمنم

خیلی باید باهاش حرف بزنی پسرمنم اینجوریه باید از نزدیک و با آرامش بهش نشون بدی

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۲ سالگی
سلام خوشگلا یه تجربه درمورد بچه هایی که سخت ارتباط میگیرن بابقیه من توتاپیک های قبلیم گفته بودم دخترم از تایمی که جراحی کرده بشدت از همه ترسیده شده قبلش اصلااین شکلی نبود امابعدش وحشتناک از ادما میترسید فقط منو باباش و پدربزرگ مادربزرگش بغل هیچکس نمیرفت حتی ادمایی که درطول هفته میدیدشون باهاشون اشنا بود یعنی مامهمونی هم میرفتیم ثانیه ای از بغلمون پایین نمیومد بادوستامون جمع میشیدیم همه بچه ها باهم بازی میکردن نفس از بغل من تکون نمیخورد دکتر و مطب رو ازفاصله هم میدید جیغ و گریه وحشتناک داشت اینا همش بعدعمل براش پیش اومد خیلیا گفتن ببرترسشو بگیر خودم اعتقادنداشتم اما اینکارو کردم
بعدازاونم مدام بچه های صاحبخونه میومدن بالا کم کم نفس بااونا ارتباط گرفت و همبازی شد ی ماه هرروز بازی میکردن باهم و کمکم نفسم ارتباطش بابچه ها و حتی ادم بزرگا ب مرور خوب شد بطوریکه من باور نمیکنم اصلاالان من فکر میکنم بخاطر اون ارتباط گرفتن بابچه ها بوده وقتی دید کسی براس خطری نداره و اسیبی نمیزنه اروم گرفت حالا نفس وقتی از خواب بلند میشه میره درو باز میکنه و تو راهرو صداشون میکنه حالا روزی نیم ساعت تایکساعت نفس میره خونشون پایین و به زوور میارمش بالا یعنی وقتی میخواد تا چنددقیقه گریه میکنه هم بغل اعضای خانوادشون میره هم خیلییی باهاشون دوسته اگر بچه هاتون به هردلیلی مثل نفسن بنظرم ی مدت زیاد تو جمع ببریدشون و بذارید اول بابچه های دیگه ارتباط بگیره


الانم از صبح باهمن حالا رفتن پیک نیک توحیاط🤭😜
مامان setareh :) مامان setareh :) ۲ سالگی
مادر از خیلی وقته پیش مخ من رو خورده بود که بچه رو از پوشک بگیر چون بندر هوا گرمه عرق سوز میشد دخترم میگفت گناه داره و....
یکی فامیل ها دخترش از دختر من ۲ ماه بزرگتره اون دخترش رو کامل از پوشک گرفته هی اصرار به من که از پوشک بگیرش گناه داره وعرق سوز میشه و....
بعد من همش به مامانم و این خانومه میگفتم زوده گناه داره دخترم هنوز آمادگیش رو نداره اذیت میشه انقدر مادرم مخم خورد عصبیم کرد شروع کردم از پوشک گرفتن عصر تا شب قبل خواب چون بیرون میریم پوشکش میکنم از بعد خوابش تا فردا عصرش بدون پوشک توی این چند مدت بچم از استرس یبوست شد میبرمش جیش کنه بهونه میگیره عصبی میشه جیش هم نمیکنه اصلا توی این چند وقت کلا هم خودم عصبی شدم هم بچه همش مامانم میگفت بچه فلانی ببین مامانش از پوشک گرفتتش و....
امروز دیگه عصبی شدم بحثم شد باهاش گفتم بچه با بچه فرق داره چون اون بچه اش راحت از پوشک گرفته دلیل نیست بچه من الان بشه از پوشک گرفت🤕🤕
من خودم کتاب روانشناسی دارم نوشته بود اصلا بچه هاتون زیر دو سال نگیرید از پوشک
خانوما چیکار کنم الان؟ بخدا موندم چیکار کنم دوباره کامل پوشکش کنم؟ 😭
یجا توی کتاب روانشناسی خوندم اگه شروع به پوشک گرفتن کردید دوباره نباید پوشک کنید
البته من عصر تا شب دخترم پوشک میکنم نمیدونم الان چیکار کنم🥲