دخترا بیاین یکم دردودل دوستای خوشگلم یکم حرف بزنیم نمیدومم چراابنجوری شدم.توی پیام های قبلم هیتش ک قصدبارداری نداشتم و خدا خوایت و شد و چیاکشیدم توبارداری ازنظرروحی .جسمی هم بماند.پسرم خیلی گریه میکنه گاهی.دوترداروداد خوب بود.امان انقد.اینفاکول تهیه کردم خیلی بهترشد.اما گاه و بیگاه نصف شبا باز گریه میکنه ک اینم بماند چون انقدی نیس و میشه تحمل کرد.مشکل خودمم.بچه تاسه صب هی خواب و بیدار یایدفعه شروع ب گریه میکنه.یا گاهی تاافتاب بزنه بیداره یاحتی شب تافرداصبش ی ریز بیدار.کل این یه ماه و خورده ک دنیااومده یاخونه مامانم اومدم یاخونه مادرشوهرم.چندروز اومدم خونمون.دستام گرفته گردنم.تنهایی ازپسش برنمیام همسرم بنده خدا هم خیلی کمکه.اما کم اوردم همش میتوپم ب نوزاد همش میگم دهنتوببند اه توچرااینجوری هستی و خیلی چیزای دیگه میگم خدایا بسه این چی بود ..دلم همش میره برای گذشتم.حس میکنم دارم نابود میشم.همسرمم میگه بخواب کلی کمکه.بچع نگه میداره صبم میره سرکار.دلم براش میسوزه‌همش گریه میکنم اون بنده خدا هرچی داد میزنم هیچی نمیگه

۱۵ پاسخ

اتفاقا عزیزم ناشکری نمیکنی حق داری ،بدنت کشش نداره باید به خودت رسیدگی کنی حتی ممکنه افسردگیم داشته باشی .سعی کن ی دکتر یا بهداشت بری ♥️

عزیزم افسردگی زایمان داری بنظرم بری دکتر خیلی خیلی بهتر میشی به خودت فشار نیار بزرگ میشه یادت میره ولی حتما ی دکتر برو لطفا بخاطر خودت آرامش مغزت ی چندروز درست حسابی پیش کسی بمون شب بخواب، شب بیخوابی ادمو کلافه میکنه

سلام منم نوزاد دارم درکت میکنم.فقط اینفاکول کجا گیرت اومد .دارو خونه دارن مگه؟

من درکت نیکنم عزیطم،ولی من زایمانم مصادف شد با جراحی روده هام ،اصلا دردسزارینمو متوجه نشدم انقدرکه ردوه هام درد داشتن،پسرمم سینه مو نمیگرفت ،همسرمم اصلا بهم توجه نمیکرد افسردگی گرفتم به کارمم نتونستم برسم ،کارمم ازدست دادم مادرممم سنش زیاد بود نشدکمکم کنع مادرشوهرمم انصاف نداشت خیلی بی مهری کرد ،شوهرم نذاشت دارو برا افسزدگی مصرف کنم ،پسرممم تا۲ سالگی خواب نداشت ،الان درحدی هستم که تپش قلب نابودم میکنه ۸ ساله هرشب بی گریه نمیتونم بخوابم ،قدر همسرتو بدون ناشکری نکن مادرتو مادرشوهرت فرشته ان کنارت ،با اونا خیلی راحت میتونی این دورانو سپری کنی،من الان وقتی میبینم یکی نوزاد داره دلم براش میسوزه چون حس خوبی ندارم ازاون دوران ولی همه که عین من نیستن ،

من که ۳ تا بچه دارم چی بگم از شما بدترم و کاملا درکت میکنم..واقعا حق داری و همسر بافهم و شعوری داری..بابت این خداروشکر کن..ولی همون خونه مادر و مادرشوهرت برو تا کمکت باشن

عزیزم افسردگی بعد از زایمانه حتما از مشاور کمک بگیر ، تلفنی هم مشاوره بگیری کافیه ، افسردگی بعد از زایمان اگه درمان نشه خیلی تبعات داره

وای من سر بچه اولم همینطور شدم

عزیزم،اگه میتونی یه پرستار پیدا کن که روزا بیاد و پیشت باشه، بچه رو نگهداره تا تو استراحت کنی و بخوابی.
وقتی روزا بهوابی،شبا انرژی داری و از پس شب بیداری برمیای.
واقعا سخته،من هر دو تا بچهام کولیک شدید داشتن
هیچ جوره آروم نمیشدن،مخصوصا اولی پسرم.
تا دو سال مداوم جیغ میزد،من سنم کمتر بود و پا به پاش گریه میکردم ، همش خونه مامانم بودم.
واسه دومی تجربه ام بیشتر شد
از این گهواره آهنی ترکمنی ها خریدم،خیلی کمکم کرد، تا ۵_۶ماهگیش توی اون میخوابوندمش،آرومتر میشد

چندتا پیج ارکید هست اگه نکنم گفتین پیج ارکید

تصویر

این حالاتت طبیعیه افسردگی بعد زایمان هست با مشاور صحبت کن خوب میشی

با تمام وجود درکت میکنم. تازه دختر من کولیک و رفلاکس داشت و همش تا شش ماه فقط گریه میکرد
منو همسرم هیچ جور چالش نداشتیم اما اون شش ماه همش بحث مون میشد . دلم ب حال پسرم می‌سوخت نمی‌تونستم براش وقت بزارم دیگه نمی‌تونستم باهاش بازی کنم قصه بخونم . یکی هم میومد می‌گفت موقت میگذره این روزا میگفتم خب عمر منم داره میگذره . ریزش مو شدید گرفته بودم کلافه عصبی . اصلا ب ته خط رسیده بودم . اما بعد شش ماه همه چی بهتر شد قلق همه چی دستم اومد و الان دخترم ۱۴ ماهشه و با داداشش حسابی همبازی شدن و خیلی همه چی بهتر شده . صبر کن می‌دونم خیلی سخته اما همه چی درست میشه . ویتامین حتما بخور و خیلی اذیت بودی با ی مشاوره صحبت کن

سلام منم دقیقا توام با این تفاوت من فقط خودمم و کسی کمک دستم نیست
مامان سیدعلی و آیین ادرس پیجی که قطه اینفاکول رو خریدی رو بهم میدی اسم پیجش چی بود ؟

من کاملا درکت میکنم
اما برای من ماهای اول بچه اذیت نکرد اللان ک داره دندون در میاره انقد توی غدابم ک انگار دنیا رو سزم خرابه
اما چاره ای نیس باید تحمل کنیم تا بگذره
اما اکه میتونی همون برو خونه مادر و مادرشوهرت تا کمکت کنن

میدونم ناشکری میکنم اماوقتی کلاسامو کنسل مبکنم.وقتی ب وقتایی ک برتی پسربزرگم میذاشتم نمیرسم وقتی برای هرکار انجام بدم هی بچه بیدارمیشه انگارانیشم زدن.هنوز وفق ندادم خودمو بابچه دوم.همش زجرمیکشم استرس دادرم.پسربزرگم هرررررجوری جیغ گریه بیداری و...داشت باعشق کناربقیه سپری میکردم مامانم کمکم بود مادرشوهر همسر اما لذت بودهمش.اماانگار الان من ی ادم دیگم همش بدوبیراه میگم.بچه ک میخوابه پشیمون میشم همه جونم دردداره.امشب مادرشوهرم گفت میایم دنبالت بیاپیش خودم.باز تعطیلات تموم بشه میرم خونه مامانم.چاره چیه.دارم مریض میشم.کلت یکی دیگه شدم.چیکارکنم خدایا.وحشتناکه بچه دوم انگاربرای من.بااینکه به همه کارای خونه میرسم اما همینکه نظم زندگیم بهم خورده من دارم داغون میسم عذابم میده.همش دلم برای قبل پرمیکشه...ینی میشه شرایط عادی شه برام.یه ماه شد و من هرروز دارم داغون ترمیشم

منم الان وضعم همینه خواهر . خیلی اوضام خرابه . بخیه هام درد داره خودم ضعف دارم شبا بیدارم همسرمم خیلی کمک نیست کم آوردم 😭

سوال های مرتبط

مامان آقامحمدفرهان🤍 مامان آقامحمدفرهان🤍 ۵ سالگی
سلام .خانما لطفا بخونید و نظرتون بدید بچه های شمام مثل پسر من وابسته ان؟؟؟ینی تنها ی بازار نمیتونم برم حتی .میشینه گریه می‌کنه ک منم بیام
ی مدت میرف مهد بهتر بود هرچند ک اونم چون پسر خالش اونجا بود میرف راحت الآنم باشگاه می‌ره باید خودم ببرمش بیارمش
دیروز مامانم اینا اینجا بودن ب خواهر کوچیکم گفتم تو ببرش باشگاه
من دیگ مهمون دارم نرم
لباس پوشیدن حاضر رفتن پایین جلو در دیدم خواهرم زنگ زد ک فرهان گریه می‌کنه میگه من نمیام هرچی بهش گفتم تو با خاله برو منم نیم ساعت دیگ میام نرف ک نرف منم گفتم ولش کن بیاید بالا
مامانم اینام کلی ناراحت شدن ک کاش ما نمیومد طفلک بچه از کلاسش جا موند
ینی ب حدی عصابم بهم ریخته ک از دیشب با پسرم حرف نمی‌زنم
با همسرمم قهر کردم گفتم یخورده ام تو وقت بزار بچه با توام بیاد بیرون با توام بگرده شاید بهتر شد انقد با من می‌ره میاد فقط منو میبینه
نمیخام مقایسه کنم ولی بچه میشناسم از فرهان کوچیکتر خیلی مستقلن
چن روز پیش با خواهرم اینا رفتیم پارک پسرش از فرهانم کوچیکتره چن ماه میرف برای خودش دوست پیدا میکرد میرف بازی فرهان میگف چرا سامیار دوست پیدا می‌کنه بیاد با من بازی میگفتم توام برو باهاشون دوست شو بازی کن میگف ن نمیخام
امسال باید بره پیش دبستانی میترسم واینسته گریه کنه