۷ پاسخ

من خودمو دیگه نمی بینم بچه هارو می بینم منی دیگه وجود نداره که بغلش کنم بچه هارو بغل میکنم
چون من تکثیر شدم و منای دیگرو بغل میکنم
خیلی من من شد😂

خیلی. حتی اگه خودم یادم بره همسرم گاهی اوقات بهم یادآوری میکنه . روز زایمانم تو اتاق زایمان کنارم بود. زایمان سختی داشتم بچم ۴ کیلو بود و نمیدونستیم اینقدر درشته . تمام صحنه ها رو دید. دید چطوری همه بدنم داره میلرزه و خون میزنه بیرون دید چطوری پسرم با اون همه سختی به دنیا اومد. هروقت میگم وزنم بالاست یا بعد زایمان هیکلم بهم ریخته میگه به خانواده ای که برامون ساختی یه نگاه بنداز به پسری که به دنیا آوردی نگاه کن تو باید از این بدن تشکر کنی که اینهمه سختی رو تحمل کرد نه اینکه هی خودتو سرزنش کنی

من ک با تموم سختیاش خیلی حس خوبی دارم
مخصوصا وقتی میبینم با عکس کوچیکیام مو نمیزنه بیشتر کیف می‌کنم 🤣😁

من که ازموقعی بچم به دنیا آمده همش جنگ اعصاب دارم بچم خیلی گریه می‌کنه هیچکس درکم نمیکنه هیچکس کمکم نمیکنه

اولا خدا رو شکر می کنم که خدا منو صاحب فرزند کرده چون من قبل از بچه هام یدونه سقط شش ماهه داشتم خیلی سخت گذشت تا اینکه بعد از ده ماه دوباره باردارشدم .خیلی سختی ها تو زندگی کشیدم پسرم چهار ماهه بود مجبور شدم از خانوادم جدا بشم برم یه استان دیگه سر یکی از پسرهام که یک سال داشت عمل صفرا کردم وقبل اینکه دخترم بدنیا بیاد پدر عزیزم و از دست دادم .خودمو نبوسیدم ولی خدا رو شکر همسر خوبی دارم خیلی هوامو داره کمک حاله صبوری کرده خیلی ممنونشم

🥲😍😍😍

من خیلی اینکارو میکنم بخودم افتخار میکنم واقعا
همسرمم ک خداروشکر انقدر مدام تشکر میکنه ازم که بیشتر به خودم میبالم
البته خالی از لطف نباشه چون پسرم کپه خودشه بیشتر تشکر میکنه😂😂😂😂

سوال های مرتبط