۱۱ پاسخ

خداکمکت کنه عزیزم حق داری

خدا کمک میکنه سخته ولی بالاخره بزرگ میشن

آخ یاد روزای اول خودم افتادم
هیچی سر در نیاوردم و تنها، مادرمم پیشم نموند
حتی پوشک عوض کردن بلد نبودم و بخیه هم شکمم مونده بود
میرفتم حموم زیر دوش گریه گریه از خدا با زاری کمک میخواستم
چه روزهای سختی
هر چهار پنج ساعت دخترم شیر میدادم و چقدر ازون بابت هنوز خودمو سرزنش میکنم بلد نبودم
مهمون میومد، همه کارها خودم، بدو بدو
همه شام
حتی خونوادم اومدن مثل مهمون اومدن و چند روز بودن و رفتن

مامانت نبود ؟؟؟

عزیزم بزرگ میشن من خودم دوتا شیر ب شیر دارم ولی هرچه بزرگ میشن سخت تر میشن

من با خانواده خودم تو یک شهر هستم ولی از زمانی ک بچه بدنیا اومد من ول کردن حالا بجه ام اصلا نمیدونه کی هستن بغلشون نمیره یسره چسب خودمو،شما دو تا بچه حق داری سخت امیدت بخدا ،ناچاری بیرون نیا تا بچه بزرگ بشن ،پسرت میدی باباش دخترت هم خودت

عزیزم اصلا موقع خوابشون نرو
بعد از خواب ظهرشون برو
یا روضه خونگی برو یا جاهایی که خونه بازی و مهد دارن اینجوری پیش بچه هایی و روضه هم گوش میدی

ان شاالله خدا به هممون کمک کنه منم واقعا تنهام و عزیزانم دور هستن ازم

حق داری سخته عزیزم مخصوصا شیر به شیر نداشتم خداکنه فعلا خدا نده تا دخترم بزرگ تر بشه

حق داری 😔

خدد کمکت کنه

سوال های مرتبط

مامان آریا😍 مامان آریا😍 ۲ سالگی
مامان دلوین و رادین مامان دلوین و رادین هفته بیست‌وسوم بارداری
خدا منو بکشه بچمو دعوا کردم 😔😔😔دارم میمیرم از عذاب وجدان
دیشب حالش خوب نبود گربه میکرد ک میخابم حالا گرسنه هم بود .. سر سفره شده سفره انداختم غذا آوردم با اینک خیلی گشنش بود گفت بریم بخابیم با کلی گریه گفتم مامان غذا بخور بعد بریم گفت نه میخابم ....
گف رو تاب میخابم
بردمش رو تاب بهش غذا دادم بعد کلی سرحال شد خبری از گریه نبود کلی انرژی داشت و حسابی بازی کرد اصلا از این رو ب اون رو شد ن خوابش میومد ن خیچی فقط گشنش بود ...
حالا امروز صبونه سه چهارتا لقمه خورد میدونستم واس ناهار حسابی گشنش میشع مثل همیشه ناهارشو قشنگ میخوره ...
منم سفره انداختم گفتم مامان غذا امادس اولش خوشحال شد اومد فقط یه لقمه خورد و گریه کرد بریم بخابیم ینی گریه هااااااا خودشو میمالید ب زمین تا من میگفتم الان وقت غذا خوردنه گربه هاش بیشتر میشد ... منم گفتم الان اگ ب گریه هاش بخا بدم همش میخاد غذا نخورده گریه کنه ک خوابم میاد و از سفره بلند شه بره ... چند بار گفتم مامان الان وقت غذا خوردنه غذا میخوریم بعد میخابیم هی میخاس کار دیشبشو تکرار کنه و براش بشه یه عادت ... منم کنترلمو از دست دادم وقتی گریه میکرد دعواش کردم 😔 گفتم بشین سرجات غذا میخوریم بعد هر جا دوس داری میری 😔😭 بد دعواش کردم اصلا دست خودم نبود
اونم داشت میون گریه هاش میگف غذا میخورم 😭😔 الان دارم تعریف میکنم اشکام میاد
الان ک اومدیم تو اتاق بخابه باهاش حرف زدم گفتم ببخشید دعوات کردم بوسش کردم و علت دعوامو بهش گفتم اونم یه لبخند شیرین زد و چشاشو بست قلبم داره تیکه تیکه میشه 😔😔 از وقتی باردار شدم خیلی حوصلم کم شده سریع کنترلمو از دست میدم 😔
مامان میکائیل مامان میکائیل ۱ سالگی
سلام ، بچه ها چیکار کنم . پسر من از ۷ ماهگی تا الان که نزدیک ۲۲ ماهشه با خواب مشکل داره ، شبا تا صبح یا رو پامه یا تو گهواره دارم تکون میدم . کلی نق میزنه . برقا رو میزنیم شروع میکنه ب گریه میگیم بازی کنه خسته بشه ، خاموش میکنیم یجور دیگه ، دو سه تا دکتر بردم ، داروهای ملاتونین و قطره بای بای و سیتریزین هم دادم اثر نمیکنه . منم دیگه کم اوردم شبا خاب ندارم روزا هم همینطور . دکتر گفت یه هفته دو هفته خودتو قایم کن گریه هم کرد نرو سراغش تا نیاد رو پاهات ، یه هفته خوب بود و به زور قلت زدن و اینا میخابید ولی بعد بدتر از قبلش شد جوری که روزا حتی تا دم دسشویی میدوه دنبالم یا اتاق ، بدتر ترسو شد که مبادا ولش کنم . دیگه نمیدونم چیکار کنم انقدر خستم که نگو . نزدیک یکسال و نیمه یه خواب راحت به خودمون ندیدیم تا صبح بیدارم . پاهامم داغون شدن . فکر نکنم کسی مثل من باشه . دیگه اعصابم نمیکشه از نخابیدنا از رو پا گذاشتنا از این وابستگی شدیدش باز قبلا بهتر بود همون یک هفته که قایم شدم شبا ،بدتر شد که .😭 یه دکتر دوبار بردمش گفت خانم دلش نمیخاد بخابه کاری ازمون برنمیاد ، چمیدونم دکتر فلوشیپ خواب بردم دارو داد راهکار قایم شدن داد ، بدتر شد . بریدم . چیکار کنم دیگه
مامان لیموشیرینم👶 مامان لیموشیرینم👶 ۱ سالگی
مامانا بیاین یه چیزی تعریف کنم
خودم یادم افتادنی مو ب تنم سیخ میشه
این که میگن گر نگهدار من آن است که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
ما هفته پیش خونه مادر شوهرم بودیم
پسر جاریمم از اون ویروس جدیدا گرفته بود
نگو دخترمم از اون گرفته
اولش هیچ علایمی ندارن با تب یهویی شروع میشه
ماهم شب خابیدنی اونشب خاهر شوهرم اینا هم اونجا بودن با ما یه جا خابیدع بودیم
پسر من نصف شب بیدار شد
کامل و بدون خواب بلند شد نشست منم دیگ نخاستم سرو صدا کنه ک خواهر شوهرم و بچه اش بیدار نشن زود بیدار. شدم
اینم از یک سالگی دیگ شیر شیش رو قطع کردم
هی بهش آب دادم گفتم بخابع نخابید
حتی گفتم بذار شیر بگیرم بخابع بازم نخورد نخابید
دراز کشید کنارم با خودش ور میرف
منم گفتم بذار جای دختررم رو درس کنم
یهو دیدم چقد داغه
زود تب سنج آوردم دیدم تبش۳۹ هست
شیاف داشتم آوردم زود شیاف کردم
بخدا این مدت پسرم اصلا صداش در نمیاومد
دخترم رو شیر دادم لباسشو کم کردم مای بی بیش باز کردم
خلاصه تبش رو پایین آوردم خیالم راحت شد
وقتی کامل خابم پرید پسرم تخت خابید
یعنی خدا اونو فرشته نجات خواهرش کرد😭😭😭منو بیدار کنه تبش رو ببینم
خدای من
بماند ک بعد از دخترمم پسرم همون ویروس رو گرفت اینم یعنی تبش خیلی ب اوج میرف سه روز و دو شب تو تب خیلی بالایی میرف خدا رو شکر بهتر شدن