سلام مامانا یه مشورت میخوام توروخدا بهم نگین بدجنسم بقران نیستم بخدا قسم دوروزپیش صندوق ماشینمان بازکردن هرچی توش بودبردن میخوام این بگم یکی خوفامیل شوهرمن خدایم هست خوهروقتم میادم کرمانشاه میامدم خانه شان بعدیه شام ناهارم دعوت میکردم هرجایم میرفتن شوهرمن بود خوالان اوطرف شوهرش فوت کردخوزنم تصادف کردتوجاس خوبعد ماشین مایم ۴۰۵ تازه خریدم خوطرفم وزنش بالاس خوبعدبه شوهرمن گفت توببرش دکترفردا خوبعدخواهرمادرمنم پیش خودمم زندگی میکنن براشان اذوق گذاشتم گوشیم پیششان خوبعدزیادم نمیتونن به خودشون برسن مادرم پیرپیرخواهرمم ازذهنی مشکل داره خو بعداگه شماجای من باشین الویت اول کی

خو بعد الانم گوشی گذاشتم پیشاشان خاموشش کردن بلدنیستن روشن کنن حالا فکرم اونجاس خوالانم این فامیل شوهرم میگفت تواین روببردکترفردا اگه بره بایدپس فردا برم‌پس

من که خیلی متوجه نشدم چی گفتی انگار با لحجه تایپ کردی
ولی خب نمیشد که همسرتون اون بنده خدا رو ببره دکتر هر چقدم وزنش باشه مطمعن باش ماشینت چیزیش نمیشه
خب شمام پیش مادرت بمونی؟

من متوجه نشدم

سیب زمینی آب پز کن بزار دم دستشون بگو بخورند گشنه شدند برو دنبال شوهرت

بخداگوشیم گذاشتم پیششان خاموشش کردن بلدنیستن یه گوشی ساده روروشن کنن حالاشمابگین چیکارکنم بعدشم اگه فردا صبح نرم بایدبزارم یه روزدیگه برم ازاون طرفم‌مادرخواهرمم گشنه مانده باشن منم‌خبرندارم چون بلدنیستن گوشی روشن کنن بخدا