خانما پسر من توی این چند روز بیرون میبردمش یا هیأت میبردمش خیلی شیطونی میکرد از هر مغازه ای چیزی میخواست خودش راه می رفت کم دستشو بمن میداد گریه اینا نداشتا فقط زیادی شیطونی میکرد بعد زنداییم از اول ک من با دختر اون بارداری همزمان داشتم چون اون دختر بود مال من پسر افتاده روی دور لج ک آره نوه من آرومه و فلان و هی پسر منو مسخره میکرد می‌خندید منم اعصابم خرد شد دست پسرمو گرفتم بردم ی جای دیگه
خب بچس دوس داره بره تو دسته زنجیر بزنه یا بره شربت و شیرینی بگیره این کجاش عجیبه؟
دور و برخودم بازی می‌کرد خوراکی می‌خورد دوباره میومد تو بغلم نمیدونم انگار حس رقابتی داره ک آره ب پسر زاییدن نیست نوه من چون دختره بهتره
حالا دختر داییم دم ب دقیقه استوری میزاره ک دخترش تو هیأت اذیت کرده برگشته خونه
انگار پسر زاییدن هنر
والا ب قرآن من میگفتم و میگم بچه سالم باشه دختر و پسر بودنش چ فرقی داره آخه
خدایی الان این رفتار پسر من عجیبه؟
شما توی این سن قشنگ و آقا و متین عین آدم بزرگ ی جا میشینن وتکون نمبخورن؟

۹ پاسخ

عزیزم تو هم میگفتی بچس همسن تو نیست

چ ربطی داره امشب تو هیعت دختر من و همه بچه های همسن و سالش انقدر شیطونی کردن ک نگم ..بچه من تو جمعیت گم میشد همش ...بنظرم ازشون فاصله بگیر ک ب بچت هم برچسب نزنن بچه تو بچگی میکنه دیگه مثل همه

به کسی ربطی نداره
اگ کسی بخواد بچه ی منو مسخره کنه جرش میدم و تمام 😉

والا من با دخترم یک شب جرات نکردم برم حسینیه ای جایی فقط شب تاسوعا با دوستام رفتیم هیئت،ببین اینقد دخترم کلافم کرد اولش که همش میگفت بغلم نکن بزار آزاد باشم تو اون جمعیت منم میترسیدم گم بشه نمیذاشتمش پایین اینقد کتکم میزدجلوهمه وگریه میکرد،بعدا که گذاشتمش پایین هی دنبالش میدویدم اینور اونور،،بعدا دیگه خستش شد کلا میگفت بایدبغل باشم،۵دقیقه میذاشتمش پایین یا میدادمش بغل دوستم اونقدگریه میکردمیگفت فقط میخوام بغل مامانم باشه،دوباره تو اون شلوغی یه مغازه فست فودی دید گفت من پیتزا میخوام،دوباره توجمعیت بزور خودمورسوندم فست فودی و پیتزا واسش خریدم یه تیکه هم بیشتر نخورد فقط لباسشو کثیف کرد،همونجا دست صورتشو شستم لباسشو عوض کردم، حالا این بار گریه میکرد گرمش بود خسته و کلافه شده بود خوابش میومد،،،راه ها هم بسته بود هیچ اسنپ و آژانسی نمیتونست بیاد وترافیک!!! گفتم خدایا توبه که دیگه با بچه کوچیک برم توی شلوغی😶
تا آخرش یه آقایی با ماشین از درخونه‌اش اومدبیرون دوستم اصرارش کردگفت ماروبرسون بچه کوچیک داریم دیگه وضع من رو دید که چقد خسته ام و رنگ به صورت ندارم و بچمم داره بیقراری میکنه دلش سوخت ما رو سوار کرد رسوند،امیدوارم خدا خیرش بده.

میگفتی زندایی کی بشه بچه م سن شما بشه بشینه کنارم 🤣

بچه تو کاملا عادیه ، انگار ماجرای امروز من و دخترم و تعریف کردی !
ولشون کن اونا مثل مارن سمی هستن!

بگو بچه ی شیطون باهاشه😁😁

پسر منم میرفتیم هیئت از همون جلوی در دیگه نمیدیدمش تاااا وقتی برقا روشن میشد که بریم خونه😂

دخترمن ازبس شیطونی وشلوغ کاری کردتواین چن شب ک همه بهش انگ پیش فعالی زدن😐😐
الانم بااعصاب داغون و دلی پرازغم هستم

پسر منکه دهنمو سرویس کرد ازبس فوضولی کرد

سوال های مرتبط

مامان آیهان وتودلی مامان آیهان وتودلی ۲ سالگی
توروخدا هر کی پیاممو میبینه بخونه و کمکم کنه بگه واقعن من چیکار کنم مغزم رد داده دیگ خودتونو بزارین جای من
پسر من مشکل جوییدن و یبوست دارم اول از یبوستش بگم ک بهش خیلی وقته پودر پیدرولاکس میدم بهش جواب میداد ولی الان حدود دو س هفتس ک پسرم هر ده دیقه ی بار میرینه خیلی کمااا خیلی کم فقط در حد پوشک عوض کردن مسلن داشتم از پوشک میگرفتمش ک این شکلی شد ب محض اینک پوشک میکنم میره باز میشیته ی جا ی کم پی پی میکنه شاید باورتون نشه ولی در طول روز فقد بیس بار پوشک عوض میکنم ن اسهاله ن یبسه نمیدونم چرا اینجوری شده بخدا کمر واسم نمونده دم ب دیقه دسشوییم خودشم با ایت وضعیت بارداریم این از این .
و سخت تر از همه اینک پسر من اصلن نمیجوعه🥺😔 خیلی غصه خوردم خیلی هر کاری ک فکزشو کنیدم کردما واس اینک بجوعه ولی باز بی فایده بوده مگ میشه اخه ی بچه ب هیچ نوع خوراکی و میوه و ... هیج چیز دیگه ای علاقه تداشته باشه بخدا انواع و اقسام خوراکی میوه همه چی آماده میکنم میزارم جلوش اصلن این بچه ی دونشم دست نمیگیره ببره سمت دهنش هزار بارم بش گفتم نگاه کن مامانو اینجدری بجو بخور تشویقش کردم پستونک میوه گزفتم هر کار فکر کنید کردم ی ماه پیشم بردم دکتر بلع کودکان ی سری ماساژ دادو گف ی ماه دیگ باهمین پستونک میوه ای داخلش مرغ بریز بده بگیر دست خودت بزار دهنش بجوعه ولی بچه من حتا این کارم نمیکنه بخدا خیلی خسته شدم خیلی ناراحتم وقتی میبینم بچه های هم سن پسر من هر چی ک بگی میتونن بخورن ولی من باید ب این فقط س وعده اصلی رو اونم ب زور گوشی بدم 😔😔😔😔😔😔 کاشکی درس شه الان با کلی اشک نوشتم اینارو