۲ پاسخ

زن عموی شوهرم پارسال بچه پنجمشو سزارین زایید هر پنج تاشون سز حتی بش گفته بودن خطرناکه ولی چشم به راه پسر بود دیگ آخری پسر شد

عزیزم🥰🥰
اصلا نگران نباش خدا بزرگه ،چیزی نیست من ۵ تا سزارین هم دیدم
مشکلی نداره نگران نباش دکترت خوب باشه عمل میکنه مثل قبلی ها فقط شاید یکم زمان عملت طول بکشه

سوال های مرتبط

مامان نوزاد محمد مامان نوزاد محمد ۲ ماهگی
زایمان سزارین پارت ۱
سلام ۳۶ هفته ۳ روزم بود بهداشت بهم نامه داد به بیمارستان که برم وقت زایمان بیگیرم که به اثر مشکلات که داشتم نتونستم برم شدم ۳۷ هفته ۴ روز بود رفتم بیمارستان عیسی بن مریم اصفهان اونجا رفتم اصلا منو نپذیرفتن گفتن اول دیر اومدی دوم اینکه سزارین چهارمت میشه دکتور قبول نمیکنه وسومم اینکه اتباع هستی فک نکنم تورو برای زایمان قبول کنن خیلی نگران بودم چشم پر اشک شد گفتم بخدا دیگه راهی ندارم من یه بچه هم اینجا بدنیا آوردم گفتم اون وقت هیچ مشکلی نبود از این حرفا هم نبود گفت عزیزم اوضاع تغیر کرده الان اتباع نمی‌پذیریم گفت برو کارت تموم شد الان میتونی بری ۳۰۰ تومنم ازم واسه وقت دکتور گرفتن خوب اومدم خونه شدم ۳۸ هفته جاریمم نزدم اومد از شیراز واسه زایمانم البت جاریم همون ۳۷ هفته اومده بود بعدا ۳۸ هفته شدم شوهرم با هام دعوا می‌کرد که ای کاش هیچ بچه نمیاوردی الان این بلا سرمون نمیامد خوب یکم با شوهرم گفتگوم شد بعدا ۲ روز صبر کردم بخدا هیچ پولی هم نداشتم رفتم نزد دکتور الهام قنبری مطبشم روبروی بیمارستان بود منو دید بهش گفتم یه بچه نزد شما آوردم الان میخوام این سزارین منو هم شما انجام بدین بیمارستان منو تحویل نمیگیره میگه دیر اومدی فلان اینو گفت عزیزم من با دلو جون بهت انجام میدم ولی ۱۲ تومن ازت میگیرم یه تومنشو هم کم نمیکنم هرچه بهش التماس کردم که ندارم بخدا دوتا بچه دیگه هم دارم از هزینه بیمارستان هم خبر نداشتم که چقدر میشه با کلی بحث خوب با شوهرم جاریم مشورت کردم قبول کردن بعدا منو معاینه کرد گفت بچت خیلی پایین اصلا رشدش خوب نیست ولی وزنش خوبه گفت بچه ات خیلی ریزه بهم دارو داد یه چند روزی بخور گفت بهت اطلاع میدم رفتم خونه ۱۲ تومن بهش زدم
مامان نوزاد محمد مامان نوزاد محمد ۲ ماهگی
زایمان سزارین پارت ۲
اون ۱۲ تومنو که بهش زدم بعدا زنگ اینا رفتم نزدش ۳۸ هفته ۳ روزم بود شب بود گفت برو بیمارستان بهشون بگو که اورژانسی میخوام زایمان کنم خوب رفتم هرچه دکتورم گفته بود رو بهشون گفتم اونا هم هیچ رویه یی خوبی باهام نکردن بخدا به جونم یکیش اومد ازم پرسید برای چه اومدی گفتم برای زایمان دکتورمم الهام قنبری است خودشم الان میاد گفت اتباع از طرز حرف زدنم فهمید گفتم آره به یه دکتوری نزدش بود گفت من اصلا اینو تحویل نمیگیرم بعدا اون خانومه خیلی مهربون بود اومد گفت عزیزم نگران نباش انشاءالله حل میشه و زایمان خوبی می‌میداشته باشی دلم روحیه یافت حالم خوب شد یکم انقباض داشتم بعدا نواز قلب اینا ازم گرفتن گفت عزیزم همه چیت اوکیه نمیخواد فعلا زایمان کنی بزار ۳۹ هفته بشه بعدا بیا خوب به دکتورم بیمارستان زنگ زد بهش گفت درد اینا نداره همه چیز اوکیه نمیخواد سزارین بشه من اسرار کردم که درد دارم شکمم هم خيلی اومده بود پایین خوب هم دکتور هم بیمارستان هردو فرداش رو وقت دادن ساعت ۱۲ گفت بیا هیچی هم نخور شبم چیزی گرم سوپ بخور انشاءالله فردا گفت سزارینت میکنم خوب دوباره اومدم خونه بعدا شوهرم میگه خانومم هیچ دلی زایدن نداره 😁😁یکم خندیدم شد فردا ساعت ۱۰ شد منم خیییییلی گشنم بود دلم همش کباب میخواست خوب بزور به شوهرم گفتم خوب رفت آورد خوردم ساعت ۱۲ شد دکتور زنگ زد برو بیمارستان ماهم رفتیم بیمارستان بستریم کردن خیلی استرس داشتم همش گریه میکردم به فکر اکن دوتا بچم بودم همش یادم میومد 🥺🥺🥺