۹ پاسخ

چقد بچه های جاریا حرصین😐😐

وای چه ب روز بچه اورد کور نشه خب بهش یاد بده از خودش دفاع کنه زد یا بزنه یا دستا بچه رو بگیره یا هل بده

آره نظرمنم همینه دخترجاری منم دخترمنو گاز میگیره با اینکه کوچکتره از دخترم .منم به دخترم گفتم ازخودش دفاع کنه وبزنه.الان یه عده میان میگن نهههه نباید اینجوری یادش بدی فلان ولی نظر شخصی من اینه

بچه ها تو این سن چنگ زدن و نمیفهمن بچه منم ایندفه ناخونشو نکرفتم زیر چشم همه بچه ها زخم بود میخواست بازی کنه حالیش نمیشه که ناخونش بلنده یکم هیجانی بازی میکنه به مادرش بگو ناخنشو بگیره نه اینکه یه بچه ناهنجار تربیت کنی

خشونت نه فقط باید فاصله بگیره و بهش بگه دیگه باهات بازی نمیکنم.

اینجور مواقع بازبون جدیت به بچه جاریت وقتی مامان باباش نیستن بگو دیگه دخترمون نرنیا وگرنه میگم هاپو یا محمدقلی بیاد توروببرع بزار بترسع .
دختر منم نمیزنه فقط گریه می‌کنه خیلی بهش میگم کسی توروزد توهم بزن اما نمیزنه منم اینجور مواقع به اون بچه که زدنش میگم یبار دیگه بزنی دلوین رو خودم میزنمت فهمیدی .دیگه بچه می‌ترسه ازم .خب راهی جز این نیس نمیشه تاوقتی بچمون زدن یا میگیره هربار بزاریم کتک بخوره ازبچه های دیگه کخ

نه عزیزم بعد فرق تو با جاریت چیه
باید وقتی بچه اونو دیدی بگی که باهم دوست باشید زدن کار خوبی نیست دست ها واسه نوازش کردنن نه زدن

اگه هی بع بچت بگی بزنش فلان کن بچه تو ام میشع یکی مث اون یا مث بچه های حرصی و بی ادب در اینده بعد بزرگ تر شه دیگه نمیتونی تربیتش کنی چون این رفتار ها در درونش نهادینه شده خودتم میزنه

نه نباید خشونت یاد بدی باید پاشن جلوی بچه خشنو بگیرن اگه مادرش جلوشو نمیگیرع خودت پاشو

سوال های مرتبط

مامان شکلات 🍼🧑‍🍼🍫 مامان شکلات 🍼🧑‍🍼🍫 ۲ سالگی
مامانا
ما یه همسایه ای داریم که قبلاً رفت آمد داشتیم همیشه دخترشو می‌فرستاد خونه ما پیش دخترم تا بازی کنن (دخترش پنج سالشه)
وقتی میومد خونه ما من یه عالمه اسباب بازی میاوردم بازی کنن با همه ی اسباب بازی های دختر من بازی میکرد بعد می‌رفت خونشون بیشتر اون میومد خیلی کم پیش میومد ما بریم
یه روز منو دخترم رفتیم خونشون دختر من هر چیزی که بر می‌داشت ازش می‌گرفت (اون موقع دختر من یک سالش بود )
حتی کوچیک ترین چیزی که تو خونشون افتاد بود از دست دخترم می‌گرفت تا جیغش رو در بیاره اون روز اهمیت ندادم گفتم بچس دیگه
تا مامانش براش یه سه چرخه خرید بعد هر سری تو کوچه میدیدم همو حتی نمی‌گذاشت دختر من دست بزنه بهش چندین بار همین کارش رو تکرار کرد تا یه روز خیلی حوصله ام سر رفته بود دخترمو سوار کالسکه کردم بردمش تو کوچه اینام بیرون بودن مامانش گفت بیا پیش ما رفتم پیششون دخترم دخترمم گذاشتم پایین بازی کنه دختر این خانوم سوار کالسکه دختر من شده بود داشت بازی میکرد دختر منم رفت سوار سه چرخه ش شد تا دید دختر من سوار شده جیغ داد که پیاده بشه مامانشم اصلا نگفت که مامان مثلاً نی نیه بزار یکم سوار بشه توام داری با کالسکه اون بازی می‌کنی اصلا هیچی نگفت منم دخترمو گرفتم زوری پیاده اش کردم بچم غش کرده بود از گریه بغلش کردم بیارمش خونه دیدم دخترش زودتر از ما در خونه وایستاده که بیاد خونمون
بهش گفتم برو پیش مامانت بی ادب دختر من با تو بازی نمیکنه
بعد مامانش قهر کرده که چرا بچمو از خونه بیرون کرده
به جاریم گفته بود من نمی تونستم چیزی بگم به بچم اعتماد به نفس بچم میاد پایین