خانوما شما هم مثل من زیادی از دست شوهرتون حرص میخورید یا من اینحوریم؟به خدا روز نیست حرص نخورم،روز نیست غر نزنم،دعوا نکنم باهاش.خیلی بیخیاله و برعکس من کلا تند و فرزم.عجول.اما ایشون سست.
هزار هزار مورد هست که مثال بزنم‌.مثلا الان بهم بگه بیا بریم بیرون قشنگ ۳ساعت طول میکشه آماده بشه اما من خودمو دوتا بچه ها رو یه ربعه آماده میکنم.یا مثلا الان گفت پسرمو آماده کنم ببرش بیرون رفتم تو اتاق پسرمو یاد گرفته در راهرو رو باز میکنه.در رو باز کرد دیدم دخترم که تازه راه رفتن یادگرفته سرعتی رفت بیرون.خداشاهده تا از اتاق پریدم بیرون دیدم یه قدم مونده دخترم با مغز از پله ها بیافته پایین.یعنی گرفتمش مردم و زنده شدم.آخر هم با عصبانیت به شوهرم گفتم برو دیگه خونه نیا نبینمت.رفت.اینقدر احمق که حتی نگاه نکنی بچه کجا میره😫😫کی میشه من بمیرم از دست. این سه تا راحت شم.خدامیدونه روانی شدم.۸روزه نخوابیدم به خاطر مریضی بچه ها.از اونطرف دیشب داشتم از خستگی جوون میدادم بچه ها رو خوابوندیم ثانیه نشد خوابم برد اومده بیدارم میکنه درخواست میده.یعنی خونش حلاله اگه بریزم.ولی خودش ریلکس عالم😬😬

۱۰ پاسخ

شوهرمنم دقیقا اینجوریه چند شب پیش عروسی بودیم وقت شام دخترمو سپردم دستش وسط شام خوردن بهم زنک زد میگه بچه پیش توعه فقط تونستم جیغ نکشم میگم نه میگه شوخی نکن دیگه میگم بخدا نیست بعد چند دقیقه میگه آهان همینجاست خدا میدونه بچه رو کجا ول کرده بود

به خدا که منم خسته شدم انقدر ارومه ،تو همه چی ،هر کاری بخوام میکنه هر چی بخوام نه نمیگه ،ولی خیلی ارومه من فقط حرص میخورم ،۴ روزه نردبوم پدرشوهرم اینجاست، مبل وسط حال نمیدونم میخواد کولر گازی رو چیکار کنه

خوب شاید شما خیلی عجولی عزیزم،برو قدر شوهرتو بدون بعضی مردا هم خیلی عجولن مثلا بابای من جوری بود میخواستیم بریم پارک انقدر هولمون میکرد هرکدوممون یه طرف درحال دویدن واسه حاضر شدن بودیم😂هی میگفتیم پدر جان یه پارکه دیگه مگه اداره میریم مگه قراره بریم کارت بزنیم انقدر عجله؟میگفت نه جاهای خوبو میگیرن همیشه همین بودا مهمونیم میخواستیم بریم با عجله
حالا شوهر منم فس فسه ولی انقدر خوشم میاد ریلکس حاضر میشم هیشکی هولم نمیکنه،وسیله هم خراب میشه هزار بار میگم بهش تا درست کنه ولی خوب اینا بخدا مشکل نیستن،بعضیا مشکلاتی دارن یا چیزایی از شوهراشون دیدن آدم میگه خدا نصیب دشمن هم نکنه،زندگیتو تلخ نکن از شوهر فس فسو که خطاکار نیست لذت ببر فدات شم

عزیزم برای در واحد تون قفل شب بند بخرید،از این زنجیر دار ها،ک اگه پسرتون در واحد باز کرد کامل باز نشه و نمیتونند برند بیرون

منم خیلی حرص میخورم

ما هم کم حرص نمیخوریم از دست مردا😂 آنروز خود خواهرم از بس از دست بچها حرص خورده بودیم می‌گفتیم کی گفت شوهر کنیم 🤣

همش یطرف اینکه بیدارت کرده درخواست میده یطرف یگو که جرش دادی

آره عزیزم منم مثل شما نمی‌دونم چجوریه بعضی مرداد حتی مای بیبی بچه رو عوض میکنم بعضیا ام انگار مادره بچه رو از خونه باباش آورده همه مسولیت بچه بامامانه .باهاش حرف بزن بگو کمکت کنه شاید تاثیر داشت

اگه خوب بودن ماماناشون تحویلمون نمیدادن🤣

یعنی منم به خدا شب و روزم دعواست الان انقد کتک خوردم فکم درد میکنم عکس دستمو بفرستم دلت به حال من میسوزه جواب شوهرمنو فقط خدا بده همین

سوال های مرتبط

مامان شاهیار مامان شاهیار ۲ سالگی
خانوم‌ها که تجربه از پوشک گرفتن دارید لطفا راهنمایی کنید من الان تقریبا ۴ ماه دارم آماده میکنم مثلا میگفتم بیا بریم دستشویی کتاب خریدم بردمش خودش شرت انتخاب کرد با هم رفتیم لگن خریدیم باز خودش انتخاب کرد اولا که خوب من دستشوییم یه پله بزرگ از سطح خونه پایین من میخواستم به خاطره اون لگن و بزارم دم در دستشویی که آقا قبول نکردن گفت نه جا جیش دستشویی😐الان چند روز بود باز میزاشتمش ولی خودش میومد میگفت شورت نه پوشک منم اجبار نمیکردم‌پوشک میپوشوندم دیروز از صبح باز بود یه بار خطا داشت اونم یه کوچولو تا کرده بود آمد گفت بدوووو جیشم ریخت بقیه و رفت دستشوی داشتم میبردمش پارک پوشک پوشید بعد تو پارک گفت من و ببر دستشویی سه ساعت پارک بودیم تو پوشک جیش نکرد شب هم از خواب بیدار شد گفت مامان پوشک دارم گفتم اره گفت جیش کنم توش بغلش کردم بردمش دستشویی الان میخوام ببینم باز بیرون میرم و تو خواب همین کار و انجام بدم؟ بعد چقدر زمان میبره یاد بگیره
مامان Roza مامان Roza ۲ سالگی
از دست شوهرم خسته شدم هرچی و به دخترم میگم نه هر کاری و میگم نه انجام نده پشت من به دخترم میگه برو انجام بده اونم جدیدا شکایت من و میکنه تا بهش میم فلان چیز خوب نیست الان وقتش نیست نمیدم میره به شوهرم میکه مامان فاان چیز و نمیده یا فلان کار و نمیزاره انجام بدم اونم بهش میگه بیا من بهت بدم یا میگه برو انجام بده
علنا من و کوچیک میکنه بچه به حرفم تره خورد نمیکنه خسته شدم از نفهمیاش خستههههههه
شب بهش میگم تو تخت جای بازی نیست بازی کردید بسه بازیای خطرناک میکنن بعد که بچه داره خوپشو پرت میکنه من عصبانی میشم چون نزدیک از تخت با مخ بیوفته پایین بچه رو بغل میکنه به من میگه پدر سگ مادر فلان بعد به بچه میگه ریه نکن بابا عیب نداره خودم هستم
بچه ام تا اخر شب از من فرار میکنه که میترسم مامان نیاد و از این حرفا
واسم مهم نیست بچه میوفته دنبالش از این که من و خراب میکنه و دارم با یه مرد نفهم بیشعور که خیر سرش مدیره و تحصیل کرده اس و ریده با این شعور و شخصیتش زندگی میکنم خسته ام خیلی خسته ام
مامان مهراد مامان مهراد ۲ سالگی