۱۶ پاسخ

چند ساله ازدواج کردی؟احتمالا زود باردار شدی ؟

احساس نمیکنی دیر به این فکر افتادی😅😅

اینا همه نشونه افسردگی بارداریه....ذهنت رو با چیزای خوب پر کن....به قشنگی های بعد از زایمان فکر کن....

عزیز دلم اتفاقا رابطه تون خیلی محکم تر و قوی ار از قبل میشه
نگرانیت طبیعیه منم قشنگ یادمه بارداری اولم روز سالگرد ازدواجمون انقدر گریه کردم که دیگه این آخرین خوش گذرونیمون هست اما اینجوری نیست بچه با اینکه شاید بیشتر نیاز به مراقبت داشته باشه اوایل اما کلا اگه شما مدیریت کنین بیشتر باعث گرمی خونه و رابطه تون هم میشه

یه حقیقته ک باید باهاش اروم‌ اروم‌کنار بیای همه حسات درسته همین میشه‌واقعا دیک همه جی سه نفره میشه خیلی از کارای قبل و‌نمیتونید بکنید کلا زندگی یه شکل دیگ میشه اما شکل جدیدشم خیلی قشنگه

ما که بعد دوتایی بودن بیشتر دعوا میکنیم بعد دخترم الانم بچه دومم داریم ۴تایی میشیم لذت اول و دیگه نداری

مونده به رابطه خودتون اگه رابطتون قوی باشه نه شیرین ترم میشه عزیزم نگران نباش😘

😂😂😂😂😂 زیادی بت دو نفره ها خوش گذشته

همیییییینک الان شوهرت برده شستت ینی ازما جلوتری
.پس بعدشم خوب میشه

چ رمانیک کاش ما رو هم یکی ببره حموم و و بشوره 🤣🤣🤣🤣🤣🤣

بستگی داره تا یه چندماهی شما همش خسته ای همش زودتر میخوابی یا تو حال خوابت میبره عصبی میشی بعد دوباره ب روال عادی برمیگردین البته اینطوری ک شما میگی همسرت کمکت میکنه ممکنه همینقدر هم اذیت نشی

من ده روز بعد زایمانم عروسی پسر داییمه خیلی غصمه اگ برم ب این ک برگشتم ی بچه هم کنارمونه یجوری میشم هم باورم نمیشه هم میگم دیگ دونفرهامون بعد عروسیا مهمونیا تموم شد

رابطتون یه شکل دیگه میگیره
اما نگران نباش بعد بچه هم یه جور دیگه قشنگه
شاید دیگ مثل قبل نتونین تنها باشین اما شیرینیای بودنه بچه باعث میشه اذیت نشین ازین قضیه

منم همینا میاد تو سرم

فعلا توی این یک ماه آره ازم هم دور شدیم
ولی نه اون طور که خیلی زیاد فکر کنی

قشنگتر هم میشه عزیزدلم🫠❤

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی وآوینا مامان امیرعلی وآوینا هفته سی‌وششم بارداری
ببخشید امروز تاپیک زیاد گذاشتم

من واقعا امروز کم اوردم و بشدت خستههه شدم 😭😭
از صبح دنبال امیرعلیم همش یه چیزی پیدا می‌کنه میخوره
ماشاالله سنگینم هست دوبار امروز دفع داشته بشدت که تا پشتش کشیده شده بردمش تو حموم شستم
از صبح ک بیدار شدم کلی لباس شستم ، امیرو دوبار بردم شستم
شام درست کردم و لوبیا پاک کردم و کلی ظرف شستم😫😭 بقران اینقدر کمرم گرفته ک حد نداره
هی میگم مادر نکن بشین نخور وای کلافه شدم امروز
دیگه الان زنگ زدم همسرم تا گفت الو زدم زیر گریه ،میگه چی شده گفتم هیچی خسته شدم از بس شستم و سرپا بودم بچتم خیلی اذیت میکنه
اونم هرهر می‌خنده که یساعت دیگه خونم ،عیبی نداره بچس دارم میام 😒😐 ولی من هنوز مونده گازو و اپن و لباسشویی رو دستمال بکشم
تو حالم جمع کردم ولی کل میزا رو امیرعلی شیر داده😫🤦🏻
بعد میبینه دارم گریه میکنم اومد جلو من آنچنان محکم دست میزنه که لپاش میلرزه مثل دیوانه ها یهو شروع کردم خندیدن باااز یادم اومد چقدر خسته شدم دوباره گریه کردم 😤
نیم وجبی دهن منو سرویس کرده