پیرو تاپیک قبلیم
کامنتارو خوندم نخواستم یکی یکی ج بدم
چون نفرات بعدی هم بیان شاید نتونن بخونن و حرف شماهارو بزنن

ببینین اول اینکه اونیکی قل ام اصلا اونجور نیس وابسته شه اخلاقشه
اون قل ام که وابسته مامانمه کلا اخلاقشه تنها مادرم نیس به همه چی زود وابسته میشه
دوم اینکه من گفتم قبلا چند بار دوتاشو بردم نتونستم ،چون واقعا چند شب آدم‌نخوابه انرژی نمیمونه که بخواد دوتا بچه رو تحمل کنه وقتی میگم وابسته یعنی کلا شب رو نمیخوابه مامانمو میخواد
من حتی دوتا بودنی نمیتونم بیرون ببرم
ولی میگم تنها باشه میتونم ببرم بیرون موقعه بیتابی یا شبا با همسرم نوبتی نگه داریم ولی دوتایی اصلا نمیتونم
واینکه اینیکی قل ام حتی اگه تو دوهفته وابسته مامانم بخواد باشه تو ۲ روز ترک میکنه
من به فکر اینم بعضیا میرن مسافرت بچشونو میذارن تا هفته ها پیش مادرش چرا وابسته نمیشن؟؟
پس وابستگی ذاتیه یه جور اخلاقه
این یکی قل ام رو از شیشه شیر در عرض ۱ ۲ رو گرفتم
ولی این قل ام که وابستگی داره در عرض۳ماه
الان ترس من اینکه تو ۲ هفته نتونم از این وابستگی بگیرم

۹ پاسخ

خوب بنظرم شما اول باید روی خودت کار کنی
ماهم دوتا داریم یجورایی تو کل هفته فقط چندساعت خانوادم کمکم هستند
شده چند شب نخوابم یا ناهار و صبحانه نخورم ولی زندگیمو وابسته کسی نکردم از من 3سال فاصله دارن و بنظرم مشکلات و چالششون بیشتره
کلاس میبرمش بچه هام تا 2 بیدارن جنسشان متفاوته حمام بردنشون خرید غذا دادن واقعا سخته شوهرم راه دوره میره ولی
شما باید اول خودتو پیدا کنی یه برنامه ریزی کنی برای زندگیت خودت هنوز وابسته مادرتی

عزیزم اول از همه خودت مشکل داری باید حل کنی خودت هم وابسته ای به خانواده ت از استقلال می‌ترسی وگرنه اونجوری که فک میکنی کابوس نیست
بچها بزرگ شدن به مرور به آرامش خونه خودت عادت میکنند خودت هم با برنامه ریزی به کارات می‌رسی مگه ما ها چیکار کردیم والا ما هم نرم و نازک هستیم بدنمون کشش نداره چاره ای نداریم نمیشه همش به بقیه وابسته بود
اول روی خودت کار کن بعد بچه ت خودت هم عادت کردی عزم استقلال نداری

خود برنامه گهواره گزینه ابزارها بزن بعد برو رو گزینه روانشناسی اونجا کلی روانشناس معرفی کرده

یعنی. تو دو سال و خورده ای. رفتی خونه مادرت؟یا خدا چه صبری داره مادرت با دوتا. بچه

صبوری میخواد تو نمیتونی کلا وابستگی رو از بین ببری ولی میتونی کمترش کنی ، پسر منم وابسته بود الان ۷ سالشه فقط یه روز در هفته اجازه داره بره

دقت کن ببین مامانت چیکار میکنه که اون وابسته مادرته به اخلاق و رفتار و کارایی که اون دوتا انجام میدن دقت کن به بازی ها و نوازش و کلا هرچی تو هم همه اونارو انجام بده شاید درست شد مثلا شاید مادرت غذایی درست میکنه که پسرت دوست داره کلا رفتار مادرت رو انجام بده

به خونتون عادت داره؟منظورم اینه ک انقدی باهم تو خونتون بودین ک به خونه عادت داشته باشه؟
اگه بیشتر خونه مامانت بوده، مثلا اول مامانت چن روزی بمونه خونه شما.بعد ک بچت به خونتون عادت کرد مامانت مثلا روزا بره خونشون .شبا بیاد پیشتون.
بعد چن شب بعد اینکه پسرت خوابید.مامانت بره یه اتاق دگ بخوابه.
همینجور یواش یواش عادت کنه به دور بودن از مامانت.
البته نظر کارشناسی نیس.و شایدم امتحان کردی خودت این روشارو.
در کل بنظرم یواش یواش باید اتفاق بیوفته ک بچت اسیب نبینه.
اگرم اون پسرتو بذاری پیش مامانت و اینکیو بیاری .اونجورم اون پسرت شاید اسیب ببینه.بالاخره هرچقدم وابسته نباشه شما مادرشی هیچی مثل شما نمیشه براش.شاید اذیت بشه از اینکه بردی گذاشتیش پیش مامانت و با اون پسرت رفتی.
عالم بچگی منطق این چیزارو نداره توش.و مادر فقط برای خودشونه.
امیدوارم یه راه کارامد پیدا کنی.مشاور بهترین راهه

باشماره ۱۴۸۰ تماس بگیر
مشاور بهزیستی ان رایگان
اول ازت مشکلتو میپرسن بعد وصل میکنن به روانشناس مربوطه
اگه نیاز به مشاوره حضوری باشه ادرس یه روانشناس تو محل زندگی خودتو میدن و هر شهروند سهمیه داره سه جلسه مشاوره رایگان بگیره تا مشکلش حل بشه
بنظرم از روانشناس کمک بگیر

با یه روانشناس مشورت کن حتما چون وابستگی عاطفی ضربه بدی میزنه به بچه ات

سوال های مرتبط

مامان فندوق ها مامان فندوق ها ۲ سالگی
سلام،مامانا من یه مشکل بزرگ دارم
لطفا هرکی تجربه داره بهم کمک کنه
میتونین تاپیکهای قبلیمم بخونین
من بچه هام ۲۶ماهه هستم و از بچگی با مامانم نگه داشتم بخاطر دوقلو بودن و تو غربت بودم و چندتا مسائل دیگه نشد مستقل شم
الان یکی از پسرام وابسته مامانمه شدید،کلا پسرم به همه چی وابستگی داره اخلاقشه زود وابسته میشه
چون اون یکی قل ام بااینکه از بچگی با من‌میخوابیده ولی الان غیر من با هرکی میخوابه و میمونه،ولی اونیکی قل ام برعکس غیر مامانم با کسی نمیخوابه بخوابه هم تا صبح هزار بار بیدار میشه وبهونه مامانمو میگیره و جیغ میزنه شدید
و من الان دیگه دوست دارم‌مستقل شم و قبلا چند بار امتحان کردم پسرم نمونده بخاطر جیغ هاش و بی تابیاش و بی خوابیهای من نتونستم نگهش دارم و باز برگشتیم به مامانم
الان دیگه واقعا میخوام مستقل شیم،مامانم میگه من یه مدت نگهش میدارم تو برو با اونیکی قل ات خونتون،تا این پسرتم‌متوجه شه پیش من بمونه الان نمیفهمه رو روحیش تاثیر بد میذاره
حتی من این قل ام رو ۳ماه طول کشبد تا از شیشه شیر گرفتم کلا وابستگی زیاد داره
ولی من میگم تو مامان اینکی قل ام رو نگه دار ،من اینکه وابسته توئه رو ببرم خونمون دو هفته با اعصاب راحت نگه دارم تا به خودم وابسته کنم
بعد میام اینکی پسرمم ببرم
تموم شه بره
ولی نمیدونم چرا استرس دارم‌ نمیدونم کارم درسته یا نه
میتونم بااین روش موفق شم یا نه
مامان لیا مامان لیا ۲ سالگی
پروسه ترک شیر( سینه مادر)
چون میدونم دغدغه هست تصمیم گرفتم از تجربه خودم بنویسم.
اول از همه بدونید که بچه ها خلق و خوشون با هم خیلی متفاوت یکی بیشتر با بازی درک می‌کنه یکی با کتاب یکی با حرف زدن یکی دیگه با یه مدل دیگه پس اول بنظرم باید مدل بچتو بشناسی
دوم اینکه من کارشناس نیستم فقط یه کارگاه ترک شیر شرکت کردم و این تجربه شخصی من با فرزندمه،چون خودم از یک‌سالگی با این اضطراب که چجوری ترکش بدم عذاب کشیدم
مامانای زیبا باید بدونید بچتون رشد کرده و اونم از نظر روحی و جسمی آماده پذیرفتن این تغییر هست( بعد دوسال منظورمه)
پس قدم اول استرس و اضطراب رو از خودتون دور کنید با پذیرش اینکه چیز عزیزی رو میخواید از فرزندتون بگیرید و بالاخره اون سوگواری خواهد کرد برید جلو...
خودتون رو برای چند شب بی قراری آماده کنید چه خودتون چه همسرتون ( آدما اگر ذهنشون آمادگی مسایل رو داشته باشه بهتر میپذیره شرایط رو)
حالا شرایط دختر من چی بود
با شیر میخوابید،با شیر از خواب بیدار میشد، اگر جاییش درد می‌گرفت شیر میخواس و وابستگی زیادی داشت
حالا یه قانون داریم
اگه بچه مریضه،شرایط خوبی نداره. پروسه ترک شیر نباید شروع بشه
قانون بعدی میگه
اگر خودت و همسرت در شرایط پر تنشی هستید،اگر خودت مریضی ،اگر از نظر روحی یا جسمی در سختی هستی،اگر شرایط کاریت الان اوکی نیس
پروسه ترک شروع نمیشه
تااااا کی تا به حالت استیبل برسید
بقیشو قسمت بعد میگم
مامان مهراد مامان مهراد ۲ سالگی
سلام مامان جونیا خوبین گل هاتون خوبن؟
میخواستم از تجربه از شیر گرفتن مهراد براتون بگم اصلا فک نمی‌کردم انقد آسون و راحت باشه، با مشورت دکترش شیر تدریجی قطع کردم چون به شدت وابسته بود اینطوری که چند روز اول ساعت ۱۰ تا ۱۲ ظهر به هیچ وجه بهش شیر ندادم بعدش کردم ۱۰ تا ۱۲ و ۴ تا ۶ تا چند روز تا میومد سرگرمش میکردم به شدت شیر شب وابسته بود گذاشتم بخوره اصلا سختگیری نکردم بعد چند وقت دیدم واسه شیر شب بیدار نمیشه تا دمه صبح ولی از صبح تا بیدار شدنش خیلی می‌گفت بده، بعد دیدم الان بهترین فرصت که شب بیدار نمیشه روز هم به تدریج کم شده از داروخانه تلخک گرفتم یه بار زدم تا اومد بخوره دید اون مزه رو دیگه نمیده رفت دوباره یه ساعت بعد دید ای بابا اون ممه رو لولو برده همین و تمام فقط روز بعدش صبح طبق عادت بیدار شد براش یه شعر خوندم خوابید هیچی هم بهش ندادم که خواب از سرش بپره، یه مامانی چند وقت پیش بهم گفت صبر کن اصرار به گرفتن نکن به وقتش میفهمی خودش دیگه میل نداره و همین شد به زور ازش نگرفتم. امیدوارم همه مامانایی که تو این مرحله هستن به راحتی و آرامش بگذرونن
ترک شیر مادر 25 ماه و ۲ روز
مامان لیا مامان لیا ۲ سالگی
پروسه ترک شیر(۲)
قسمت به قسمت می‌نویسم دوس داشتین قبل و بعد رو باید بخونید
💛در درجه اول وابستگی رو باید کم کنید،یعنی اگه در روز ۵ بار شیر میخوره باید تعداد این دفعات رو بیارید پایین
سعی کنید جای هر وعده آیی که میخواد رو با یک چیزی جایگزین کنید یا حالا خوراکی یا بازی
🌿🌿🌿آها یک نکته خیلی خیلی مهم: اگر یه خوراکی جدید بهش معرفی کنید که دوس داشته باشه واقعا نجات دهنده است واسه همین سعی کنید همه نوع خوراکی تا قبل این داستان ترک شیر براش نگیرید تا در این پروسه بتونه خوراکی های جدید براتون نجات دهنده باشه مثلاً برای دختر من نوشمک نجات دهنده بود،هر وقت بهونه کرد گفتم نوشمک میدم
🧡نکته بعدی اینکه هررررر روز روزی نیم ساعت با بچه ها تایم بازی داشته باشید،هر بازی که بچتون میخواد و تو اون تایم فقط و فقط در اختیار بچتون باشید نه هیچ کار دیگه ای مثلا سرتون تو گوشی نباشه در حین مرتبی منزل نباشید،یه نیم ساعت مشخص تو روز فقط و فقط بازی کنید باهاشون
((اینو تو کلاس ترک شیر یادمون دادن ،بخاطر اینکه حس صمیمیت بین مادر و بچه تقویت بشه))
بعد از اینکه وعده ها رسید به فقط برای خواب ((من)) دیدم دیگه دخترم نمیتونه و قطع ناگهانی انجام دادم--------»تو پروسه تدریجی میگه باز این وعده شیر و از شیر شب جدا کنید و هر چهار روز یکی رو قطع کنید
ولی من دیدم همینجا باید پایان کار باشه
💛البته از قبلش کلی داستان خواندم
کلی قصه ساختم
با بچم حرف زدم
آلبوم ورق زدم وبهش گفتم تو دیگه بزرگ شدی
میتونی بشینی حرف بزنی غذا بخوری
شیر برای نی نی های خیلی‌ کوچیکه
ادامه دارد.....(بچم از خواب بیدار شد)😄