سلام،مامانا من یه مشکل بزرگ دارم
لطفا هرکی تجربه داره بهم کمک کنه
میتونین تاپیکهای قبلیمم بخونین
من بچه هام ۲۶ماهه هستم و از بچگی با مامانم نگه داشتم بخاطر دوقلو بودن و تو غربت بودم و چندتا مسائل دیگه نشد مستقل شم
الان یکی از پسرام وابسته مامانمه شدید،کلا پسرم به همه چی وابستگی داره اخلاقشه زود وابسته میشه
چون اون یکی قل ام بااینکه از بچگی با من‌میخوابیده ولی الان غیر من با هرکی میخوابه و میمونه،ولی اونیکی قل ام برعکس غیر مامانم با کسی نمیخوابه بخوابه هم تا صبح هزار بار بیدار میشه وبهونه مامانمو میگیره و جیغ میزنه شدید
و من الان دیگه دوست دارم‌مستقل شم و قبلا چند بار امتحان کردم پسرم نمونده بخاطر جیغ هاش و بی تابیاش و بی خوابیهای من نتونستم نگهش دارم و باز برگشتیم به مامانم
الان دیگه واقعا میخوام مستقل شیم،مامانم میگه من یه مدت نگهش میدارم تو برو با اونیکی قل ات خونتون،تا این پسرتم‌متوجه شه پیش من بمونه الان نمیفهمه رو روحیش تاثیر بد میذاره
حتی من این قل ام رو ۳ماه طول کشبد تا از شیشه شیر گرفتم کلا وابستگی زیاد داره
ولی من میگم تو مامان اینکی قل ام رو نگه دار ،من اینکه وابسته توئه رو ببرم خونمون دو هفته با اعصاب راحت نگه دارم تا به خودم وابسته کنم
بعد میام اینکی پسرمم ببرم
تموم شه بره
ولی نمیدونم چرا استرس دارم‌ نمیدونم کارم درسته یا نه
میتونم بااین روش موفق شم یا نه

۱۱ پاسخ

به مشورت با یک مشاور متخصص نیاز داری عزیزم

چ مادر مهربونی داری

چه سخت🥺چی بگم فداتشم میترسم اونیکیم وابسته مامانت بشه تازه

کاش بچهای ما ب یکی عادت میکرد دیونم کردن والا بهم چسبیدن

خیلی مسئله حساسی و سخت حتمابا یه روانشناس کودک مشورت گن.. تواینستا زهرا دوستی یاالهه آقایی خیلی خوبن

بنظرم تدریجی جداش کن
مامانت اگ شرایطشو داره بیاد خونتون بمونه ولی شب پسرت خواب رفت ببر پیش خودت بخوابون تا صبح ک بیدار میشه فکرکنه کنار شما خاب رفته و کم کم عادتش بده کنار خودت بخوابه ولی حضور مامانتم حس کنه

آخرش که چی اصلا مادرت 2 ساله زندگیشو وقف شما کرده بچه هاتو ببر خونه خودت باید بفهمن
گریه میکنه جیغ میزنه تحمل کن مادر شدن یعنی صبر داشتن

من نمیتونم بگم از مادرت جداش کن گناه داره خب دلم کباب میشه دوسش داره خب ببخشید که نتونستم نظری بدم

سلام عزیزم نه دوتاشونو ببر بالاخره ک چی. اگه اون یکیو بذاری شاید اون وابسته مامانت بشه بعدم خودت نباشی بهونه خودتو بگیره

دوتا رو باهم ببر
یمدت سختت میشه ولی آخرش کار از پسش بر میای

گلم مگ با تحمل کردن درستش کنی الان قل دومی رو بزاری پیش مامان اونم وابسته میشه ی دفعه هردوتا رو ببر شاید دو سه شب اذیت کنن ولی ی دفعه ای میشه

سوال های مرتبط

مامان فندوق ها مامان فندوق ها ۲ سالگی
پیرو تاپیک قبلیم
کامنتارو خوندم نخواستم یکی یکی ج بدم
چون نفرات بعدی هم بیان شاید نتونن بخونن و حرف شماهارو بزنن

ببینین اول اینکه اونیکی قل ام اصلا اونجور نیس وابسته شه اخلاقشه
اون قل ام که وابسته مامانمه کلا اخلاقشه تنها مادرم نیس به همه چی زود وابسته میشه
دوم اینکه من گفتم قبلا چند بار دوتاشو بردم نتونستم ،چون واقعا چند شب آدم‌نخوابه انرژی نمیمونه که بخواد دوتا بچه رو تحمل کنه وقتی میگم وابسته یعنی کلا شب رو نمیخوابه مامانمو میخواد
من حتی دوتا بودنی نمیتونم بیرون ببرم
ولی میگم تنها باشه میتونم ببرم بیرون موقعه بیتابی یا شبا با همسرم نوبتی نگه داریم ولی دوتایی اصلا نمیتونم
واینکه اینیکی قل ام حتی اگه تو دوهفته وابسته مامانم بخواد باشه تو ۲ روز ترک میکنه
من به فکر اینم بعضیا میرن مسافرت بچشونو میذارن تا هفته ها پیش مادرش چرا وابسته نمیشن؟؟
پس وابستگی ذاتیه یه جور اخلاقه
این یکی قل ام رو از شیشه شیر در عرض ۱ ۲ رو گرفتم
ولی این قل ام که وابستگی داره در عرض۳ماه
الان ترس من اینکه تو ۲ هفته نتونم از این وابستگی بگیرم
مامان ائلوین🧑‍🍼🌕 مامان ائلوین🧑‍🍼🌕 ۲ سالگی
سلام خانما دارم دیوونه میشم 😢 عموی بچم یه ساعتی میشه پسرم رو آورده پیش من بعد مامانم میخواست بوسش کنه پسرم نمیذاشت برگشت به مامانم یه حرف خیلی بد زد اعصابم انقد خورد شد برگشتم یه سیلی زدم بهش خیلی گریه کرد خودمم گریه کردم اون بی شرفا یادش دادن خودشون فقط با فحش با همدیگه حرف میزدن عاشق اینم بودن بچه هم از این حرفا یاد بگیره شوهر بی شرفم کلا به مادرش به شوخی اینا فحشای زشت میداد کلا ناموسی
حالا دارم اون حرفا رو از پسرم میشنوم بعد یکم پیش دوباره باز همون حرف زشت رو تکرار کرد بازم به مامانم گفت روی دستش زدم می‌دونم تنبیه بدنی جواب نمیده توروخدا یه راهکار بدین بچه رو چیکار کنم از یادش بره سنش کمه متوجه نمیشه. اون موقع ها میگفتم به بچه این حرفا رو یاد ندین لج میکردن با من علاوه بر این یدونه هم 👍🏼 با این انگشت شست میگن بیا
اونو هم یادش دادن ... تازه بچم به مامان و بابام می‌گفت مامانی و بابایی یادش دادن حالا اسم پدر و مادرم رو میگه من با این بی وجودا چیکار کنم گفتم طلاق میگیرم راحت میشم از دست فحشاش و کتکاش حالا پسر خودمم داره شبیهش میشه با زن برادرش در ارتباطم البته نه که همیشه حرف بزنیما در حد خیلی کم بنظرتون بهشون بگم که یادش ندن؟ آخه می‌دونم بازم لج میکنن