خیلی اذیتم
همش صحنه پریشب که پناه داشت رو دستم میرفت تو ذهنمه از ذهنم نمیره حالم خیلی بده😭خب خیلیاتون گفتید تعریف کنم
با موتور شب رفتیم بیرون پناه کمی هم از موتور میترسه هوا هم گرم بود
برگشتم خونه مادرشوهرم اب طالبی گرفته بود اینم بگم خیلی وقته به بچم اب طالبی میدن و مشکلی نبود
اینبار خیلی گرمس بود پناه یعنی من خودم حس میکنم گرما زده شد بود کمی بهش اب طالبی دادم
دیدم هی داره شکم و میخارونه اوردمش خونه خودم داشت میخاروند خودش بردمش حموم یه کم اب خنک و بعد ولرم گرفتم اومدم تو اتاق دیدم بدنش همش ریخت بیرون
شوهرم و صدا زدم بچم بغل کردم سه تا جیغ زد و رفت😭اصلا کبود شد گفتم بچم داره تلف میشه مادذشوهرم بردش گفت چیزیش نیست گرفتش جلو کولر گفت حساس شدین گرمس شده زنگ زدم اورژانس سریع رسیدن دوباره داشت بی حال میشد تا بیمارستان کلی خدا رو قسم دادم بچم خیلی حالش بد سد
رسیدیم گفتن چی دادی بهش اینا گفتن همون طالبی بوده
بردش زیر دستگاه تنفس و شروع دارو و ازمایش خون و نگم من مردم و زنده شدم شرایط خیلی بدی بود خدا سر هیچکس نیاره
ولی اینم بگم پناه از گرما شدید همون حمومش که اب سرد و گرم زدم‌همه اینا میتونن دخیل باشن بالاخره بهترین دکتر هر بچه خودهه مادرشه و میدونه چشه
اون شب حتی نمیتوتستم گریه کنم خشک شده بودم خودخوری میکردم میکفتم تقصیر خودمه
فقط دعا‌میکردم خواست حدا بود پناه و دوباره بهم داد خیلی شب افتضاحی بود هنوزم شبا استرسش و دارم

۱۰ پاسخ

دیگه تونستی با موتور نبرش جایی
چون موتور با شدت میره و تمام هوای گرمو میبره داخل ریه و بدنش
بعدم بچه رو خیلی سردی و گرمی کردینش

🥺🥺🥺🥺🥺موتور اصلا خوب نیست کلی هوای گرم وارد بدنش شده طفلک

خداروشکر که سالمه. منم ماه گذشته همین جریانو تجربه کردم. بچم لباش سفید شده بود و بیحاااال انگار داشت خفه میشد دوراز جونش😭😭😭😭

واقعا تو هوای ذزفووووول بچه رو سوار موتور. کردی حرارت آسفالت ها وای خداروشکر بخیر گذشته من اراکم نسبتا خنک ولی بخاطر آلودگی اصلا بیرون نمیرم

عزیزم به خیر گذشته....حتما موتور بوده ....خودت ناراحت نکن ....کاری که شده....صدقه ی رد کن بیشتر مواظب باش...با حرص و غصه خوردن فقط خودت رو از پای در میاری شما باید سرحال باشی که به بچه برسی..خداروشکر که به خیر گذشت

الحمدلله بخير گذشت عزیزم حتما براش قربونی یا صدقه بدین
عقیقه اش کردین تاحالا؟
یه بار پدرم بهش آب هندونه داد بدون اینکه به من بگه بچه کلا اسهال افتاد
بهشون گفتم دیگه بدون اجازه من هیچی ندین با اینکه پدرم هست و جونم براش میدم ولی با احترام گفتم اگه شما رعایت نکنید بقیه هم منو حساب نمیکنن اونوقت کنترل بچه ام از دستم میره دست مردم

وای عزیزم خدا حفظش کنه.. حالا دقیقا از چی بود

عزیزم 😢😢😢
آخر دکتر چی گفت

عزیزم چقدر سخت بوده 🥺
گنجویان بردیش ؟ کدوم دکتر بالا سرش بود ؟

چش شده بود؟ گرما زده شده بود یا به خاطر طالبی بود؟

سوال های مرتبط

مامان مهراد مامان مهراد ۱۰ ماهگی
یاد زایمانم افتادم
وای که چقد بد وحشتناک بود
هفته ۴۰ داشتم پر میکردم که یکم خونریزی کردم رفتم بیمارستان
معاینه کردن که بشدت دردم اومد بعد گفتن بستری شو
هیچ دردی نداشتم امپول فشار زدن کم کم دردا شروع شد
خیلی درد بدی بود همش احساس میکردم دسشویی دارم(ادرار)
هی میگفتم سرم بکنین میخام برم دسشویی
چند ساعت گذشت خیلی درد داشتم دهانه رحمم از ۲ سانت بیشتر نمیشد که نمیشد
نزدیک ساعت ۹ شب بود که دردام بدون وقفه شد و خیلی شدید
تاحالا همچین دردی تجربه نکرده بودم احساس میکردم دارم میمیرم
خدارو امامارو صدا میزدم حتی نمیتوتستم گریه کنم
دکتر بخاطر ناله های زیادم اومد معاینه کرد گفت دونیم سانتی هنوز
واااای که چقد حالم بد بود چند دقیقه بعد دیدم یه مایع زرد رنگ ازم اومد ترسیدم به ماما گفتم معاینه کرد گفت بچه مدفوع کرده زنگ زدن دکتر
دکتر گفت سریع بیارینش برای عمل
اون لحظه انگار دنیارو بهم دادن خیلی خوشحال شدم
۸ ساعت درد کشیدم
بخاطر حال خیلی بدم وقتی بچم بدنیا اومد اصلا تو حال خودم نبودم هیچی برام مهم نبود
در اخر مدفوع بچم منو نجات داد😂🫠
وقتی دکتر بچه رو در اورد از شکمم گفت که چجوری میخاستی بدنیا بیاریش طبیعی تپله
از همون لحظه تصمیم گرفتم دیگه بچه دار نشم
ببخشید طولانی شد یادش افتادم دلم گرفت
مامان محیاسادات💖 مامان محیاسادات💖 ۱۱ ماهگی
بالاخره مرواریدای دخترم سر و کله شون پیدا شد..
میخوام تجربه خودمو از دندون در اوردن دخترم بذارم..
دخترم مدت طولانی بود ک مدام دستش تو دهنش میکرد و همچیزو میخاست ببره تو دهنش..چند شب بود که شبا درست نمیخابید...مدام بیدار میشد و اصلا خاب عمیق نداشت...۵ روز پیش ناگهانی و بدون هیچ علتی تب کرد..تب خیلی شدید حدود ۳۹ درجه تب داشت..بهش استا دادم..تو همین حین ی لحظه ازش غافل شدم بچم از رو تختش افتاد پایین..فاصله نیم متر بود ضربه شدید نبود ولی بچم خیلی ترسید خیلی گریه کرد..خودمم خیلی ترسیدم..بچه خیلی بی قرار بود نتونست بخابه مدام از خاب میپرید و جیغ میزد.خیلی ترسیده بودم.بردمش پیش دکترش..همجاشو معاینه کرد گفت بچه مشکلی نداره..تبم ممکنه بعضی بچها تب کنن..بعدم خوب میشن.نکران نباش.اومدیم خونه.ولی دوباره از شب بچه تب کرد و بیحال و بی قرار بود..فرداشم تا عصر همینجور بود مدام گریه و بی قرار و تب ۳۸ درجه.تا ساعت ۱۱ شب با اینکه استا داده بودمش تبش ۳۸ ونیم بود..میخاستم شیر بدمش که یهو استفراغ کرد خیلی زیاد بود...