۱۷ پاسخ

درسته خواهرته ولی باید حد و حدود خودشو بدونه .به جای اینکه کمک حالت باشه داره میگه فیلم بازی می‌کنی ..خوب کاری کردی با هر کسی باید مثل خودش رفتار کرد..البته ببخشید

شده ابجی من سقط کرده بودم
میگف من تاحالاسقط نکردم🫤😂 خوب ب تخم مرغ های تویخچالمون

من سر بچه اولم اینقدر ویار شدید داشتم که حد نداشت تا ۳ماه هرماه ۲کیلو کم میشدم دکترم بستریم کرد خواهرم شبامیومد پیشم بعد چند روز دکترم گفت مرخصت میکنم که تو بیمارستان عفونت نگیری خواهرم گفت آره آره مرخصش کنین بریم و اینا دکترم خندید گفت خواهرشوهرته ؟گفتم نه خواهرمه

خداروشکر من از خواهر شانس دارم
خیلی کمک حالمه از بارداری تا الان

دخترت خیلی فرق کرده از اول
ماشالله خیلی خوشگل شده

ماشالله چه ناز شده

درسته خواهرته ولی درک نداره
شمام مث خودش رفتار کن

منم داشتم میرفتم زایمان کنم دو سه روز قبلش خواهرشوهرم اومد خونمون کمک بده وضع خونمون خیلی خوب بود بهتر از الان با اینکه استراحت مطلق بودم با طول سرویکس کم و بچمم اومده بود تو لگن راه رفتن برام خیلییی سخت بود خلاصه فقط کابینتای پایین رو تمیز نکرده بودم و اشپزخونه رو نشسته بودم چون میترسیدم سر بخورم و خم هم نمیتونستم بشم اومد کمک داد دستش درد نکنه ولی برداشت گفت جاریت با اینکه ای وی اف بودو استراحت مطلق همرام میومد خرید برا نشونه من تاریخ نشونه اشو میدونستم گفتم عه مثل من ۹ ماهه بود گفت اره قشنگ میومد تو خودتو انداختی گفتم چی میگی مگه نشونه تو این تاریخ نبود گفت اره گفتم خب این تاریخ زایید پس سر تو چهار ماهه بود مگه میشه یکی چهار ماهه باردارع رو با کسی دم زاییدنشه مقایسه کنی!!!!!!! انقد از این چرتو پرتا ازش شنیدم دلم میخوا حامله بشه جبران کنم هم خوبیاشو هم چرتو پرتاشو

رویا جان شما چرا زایمانت سخت بود ؟؟

خوب گفتی😂

والا که حق داشتی ، همیشه مرغ همسایه غازه😶‍🌫️

ماشالا

واای چ دخملت بزررگ شده ماشاا.. ببین کشاله رونش جایی عرق سوز نشده؟ چرا پاهاشو نمیذاره؟ حتما علتی داره

دخترت ببلاک میخوره وزنش چطوریاس؟خوب وزن گرفته یا نه؟

واه 😐 چقدر لجم میگیره یکی بگه الکی ادا درمیاری مگه کمبود داشته باشه آدم که بخواد تظاهر کنه
خوب کاری کردی گفتی😬
آخه یک ماه بارداره هنوز تازه آدم متوجه میشه چجوری حالش بده😂😐

ای جونم هزار ماشاالله
قد و وزنش چقده ؟

عزیزم ببخشید خواهرته ها به نظر من خوب نیست کینه ای باشی یه چیز چرت و پرتی رو یادت باشه

سوال های مرتبط

مامان آیلین 🩷رادین🩵 مامان آیلین 🩷رادین🩵 ۶ ماهگی
بچها باردار که بودم ۳۰هفتگی رفتم سنو گفت جنین بریچه و من انگار دنیا رو بهم دادن چون پول نداشتم زیر میزی بدم برم سزارین زایمان قبلیم ۴سال پیش بود با اینکه بچم ۲کیلو بود ولی خیلی در وحشتناکی داشتم و خیلی از زایمان دومم میترسیدم یعنی وقتی بیبی چکم مثبت شد تا اخرش ترس زایمان داشتم خدا خدا میکردم بریچ بمونه دکتر نیگفت بعید میدونم و من هر روز دعا تا روزی که۳۷هفته بودم گفت فکنم چرخیده برو سنو گفتم خانم دکتر من سر بچمو میفهمم بالاس نچرخید بچم تا رقتم سنو و اومدم بریچ بود و انگار دنیا رو بهم دادن خلاصه رفتم بیمارستان امین یه بیمارستان معمولی دولتی سزارین شدم خیلی ازم مراقبت کردن همه چیز عالی خیلی بهم سر میزدن انگار خصوصی بود خیلی خدارو شکر میکنم که اذیت نشدم چون ماها که دستمون خالیه نمیتونیم هزینه و زیر میزی و بیمارستان خصوصی بریم واقعا دردناکه و خیلی خوشحالم هنوز از بابتش خداروشکر میکنم همش به پسرم میگم افرین مامان که نچرخیدی تا لحظه اخر🤣🤣اینجا ۶ماهه حامله بودم
مامان آدریانا مامان آدریانا ۶ ماهگی
باز من مامان بد آمدم🤣🤣🤣🤣
یه فلاکس داشتم سبز بود از اینی که تو عکس بزرگتر بود برا جهزیه ام بود با همسری باهم میرفتیم سرکار صبح بیدار میشدم توش چای میکردم تو راه صبحونه میخوردیم عصر هم موقع برگشت چای میکردم تو راه میخوردیم یادش بخیر(چندسال همکار بودیم)
دیگه باردار شدم نشستم تو خونه همسرمم چای نبرد گذاشتمش برا آب جوش آدریانا از دست پدرشوهرم افتاد شکست مادرشوهرم فلاکس از این پلاستیکیها بزرگها بهم داد ولی برا سر کار بردن به دردم نمیخورد
بعد رفتم این تو عکس رو خریدم (سفیده که دما سنج داره)
این تو عکس رو گمونم ۳۸۰ یا ۲۸۰ خریدم یادم نیست
مادرهمسرجان تا فلاکس رو دید برگشت گفت حاج خانم(مادر جاری بزرگه) یه فلاکسی داده بود به سعید انقدر شیک بود اونقدر ناز بود دو طبقه فلان و فلان و فلان این چیه تو خریدی
دیگه سعید بچه ام(برادرزاده همسرم همیشه بهش میگم پسرم) فلاکس سیسمونیش رو برام آورد
خدایی من بدجنسم باشه ولی شما بگین کدومشون برا سرکار بردن مناسبتره و شیکتره ( و نماینگر یه خانم مهندسه)
من خیلی بدم ولی واقعاً این زرده خیلی باکلاس و قشنگه؟؟؟
مامان آدریانا مامان آدریانا ۶ ماهگی
با همسری قهرم
دیشب رفته بودیم خونه مادرم
دختر همسایشون با بچه اش امد اونجا تا در اتاق رو باز کرد امد تو چشمش به آدریانا افتاد همونجا جلو در گفت وای چه چشمایی
(بچه ها رنگ چشمهای آدریانا خیلی خاصِ خاکستری متمایل به آبیه تو عکس مشخص نیست از طرفی هم خیلی درشته من گاهی خودم نگاهش میکنم هنگ میکنم از قشنگی چشماش)
به دو دقیقه نکشیده باباش امد سینی چای رو برداره لیوان از تو سینی لیز خورد افتاد رو پیشونی بچه ام
اولش که از درد نفس بچه ام رفت
بعدش هم انقدر گریه کرد شوهرم میگه چشم اون خانمه بود من میگم از بی دست و پای تو برگشت گفت من خسته بودم بزور بردیم اون تویله منم گفتم تویله خونه باباته
الان باباش گیر داده عقیقه اش کنم من راضی نیستم
گذاشتم تولد حضرت علی میخواهم مجلس بگیرم تو تالار
من برا بچه ام حتی دهه نگرفتم
مریض بودم
میخواهم مهمونی خوب بگیرم
دوتا گوسفند بگیرم یکی برا عقیقه یکی برا مراسم
میدونم الان بزارم عقیقه کنه دیگه مراسم رو بیخیال میشه
من حتی با هتل قصر درویش صحبت کردم برا اون روز