۶ پاسخ

پسر منم همینجوره کلافه شدم بیشتر چون گوشی باباش بهش میده وگرنه وقتی باهاش تنهام خیلی خوبه

سلام عزیزم پسر منم همین طوره،هر چند وقت یبار یه چالش جدید داریم.
هی میگم خدا کنه یذره عاقل شه من راحت شم،بتونم یه جا باش برم، ولی الان اصلا دیگه خودمم دلم نمیخواد باش هیچ جا برم.نه خرید نه مهمونی نه پارک حتا.
چالش جدیدش الان اینه که از بچه ها فراری شده،پارک میبرم بازی نمیکنه،همینجوری وایمیسه. مهد اصلا دوس نداره بره،درصورتی که پارسال یک ماه رفت،خیای ام خوب ارتباط گرفت.

ببر دکتر متخصص مغز اعصاب ببینیم تشخیص بیش فعالی میده یا نه.شربت امگا 3 بهش بده عالی بچه رو آروم میکنه

باهاش بازی کن روزی یه ساعت
محبت کن
کتاب رنگ آمیزی
بازی خونه سازی
پارک ببر
خیلی بهتر میشه
قصه بخون

به مربیش هم بگو که اینجوریه بچه ها رو نزنه

ببرش کلاس ببرش مهد

سوال های مرتبط

مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۴ سالگی
تا حالا شده به سلامت روانتون شک کنید من امروزشک کردم تصمیم گرفتم که در حتما پیش روانپزشک. من دوتا بچه کوچیک دارم دخترم چهار سال ونیم پسرم دوسالشه. پسرم شیطونه البته مقتضی سنشه از اون زیاد ناراحت نمیشم اما دخترم متاسفانه تاخیر داره درکش خیلی پایینه حتی از پسرم که دوسالشه خیلی پایین‌تره بماند که برا سلامتیش همه کاری کردیم از انواع دکتر گرفته تا کاردرمانی و گفتار درمانی. بازی درمانی. نورو تراپی. خدارو شکر خیلیم پیشرفت کرده بلاخره با اینم کنار اومدم سپردمش دست خدا متاسفانه چون درکش پایینه خیلی خیلیییییی گریه میکنه خیلی سختم آروم میشه ولی این گریه کردنا منو دیونه کردن به مرز جنون میرسم گاهی حس میکنم پتانسیل اینو دارم که اون لحظه یه آدم بکشم در این حد روانی میشم. امروز یه چرت زد از خواب پا شد بی مقدمه شرو به گریه کرد هر چی خواستم آرومش کنم نشد گفت غذا میخورم هر چی خواست براش آوردم. گفتم فقط آروم شه اما نشد. عدسی خیلی دوس داره بخاطر اون اکثرا درست میکنم از دیروز یه مقدار مونده بود گفت اونو میخوام براش گذاشتم اما باز جیغ و گریه که نمیخورم. گفت نیمرو میخورم خواستم براش درست کنم انقد گریه کرد جیغ زد تخم مرغا از دستم افتاد شکست با تابه تو دستم انقد خودمو زدم انقد به سر و کلم زدم که الان همه بدنم درد میکنه بعدش زود رفتم تو اتاق در و بستم گوشام گرفتم تا صدای دخترم رو نشنوم انقد گریه کردم آروم شدم بعدش زنگ زدم مادرشوهرم که طبقه پایینه که ببرتش بلکه یکم آروم شه اونم اومد تا حال و روز منو دید یه لیوان آب سرد داد دستم دخترمم برد خداروشکر تا اون بردش آروم شد. اما من با اینکه آروم شدم اما هنوزم دستام میلرزه تپش،قلب دارم برا حالم نگرانم