۴ پاسخ

سلام گلم
حرص نخور
بیش تر مادرها شرایط مون همینه
خودت رو مجبور کن ویه کم برای خودت وقت بزار
من دوره آنلاین سفال‌گری میبینم
وسط کارهای روزانه در حد نیم ساعت هم که شده میرم فیلم سفال‌گری میبینم.
حتی با بچه ام هم وقت بازی ،سعی میکنم به خودمم خیلی خوش بگذره

یک کانال تخصصی هم هست داخل ایتا ،ایده ی بازی وقصه میده برای بچه ها
خیلی به من کمک کرد،ایده گرفتم
اسمش قصه های رشد
آدرسش رو برات میزارم
@GhesseRoshd

منم همینم اما راضیم خداروشکر با بچه‌ هام میرم کافه میرم بازار خرید میکنیم🤣باهم میریم حموم باهم غذا درست میکنیم شدن عین رفیقام شوهرم تازه حسودیش میشه

منم همینطورم عزیزم درکت میکنم،شوهرم اصلا خونه نیست صبح تا شب سرکاره وقتیم میاد خونه یا روزای تعطیل اصلا نه با بچه حرف میزنه نه بازی میکنه هیچی فقط سرش تو گوشیشه
بچه من بدقلق نه جایی میمونه نه شبا میخوابه همش چسبیده به من
منم گاهی میگم کاش با وجود این آدم بیخیال بچه نمیاوردم

ما مادر ها دیگه هیچ وقت وقت برای خودمون نداریم حتی اگر باشگاه هم بریم بچه هم کنارمون نباشه بازم فکر درگیره بچه مونه پسس هیچ وقت حتا در تنهای هم بهمون خوش نمیگذره

سوال های مرتبط

مامان فسقل مامان فسقل ۱ سالگی
درد و دل
پسرم روز به روز لجباز تر و غیر قابل کنترل تر میشه. ینی روز به روز بدتر میشه جیغ میزنه درصورتی که اصلا اهل جیغ نیود و شاید بگم یه ماهه جیغ میزنه یهو چیزی پرت میکنه یهو یه کاری میکنه که خطرناکه . بخاطر این کاراش خیلی بیرون نمیرم حتی خونه مادرم چند وقت پیش شوهرخاله
فوت شد و امروز مادربزرگم براش مراسم گرفت منم از صبح رفتم حالا این بچه تز صبح واقعا خیلی اذیت کرد البته دایی ها و همه عادت دارن خودشون چندتا بچه دارن اسباب بازی هارو شکوند جیغ زد خلاصه ده برابر بدتر از حالت عادی توی مراسم هم یهو مهر پرت کرد خورد توی سر مهمون بعد پیش دستی و شکست همه اینا از صبح من دیدم همه مهمون ها هم با کنایه میگفتن ماشالله چقدر شیطونه دیگه بردمش توی حیاط یکم آب بازی کنه تا همسرم برسه و ببرش یهو از آب کثیف جمع شده روی زمین خم شد و خورد منم دیگه واقعا کفری شدم یکی زدم به در کونش بلندش کردم خاله ام دید بعد ی ساعت صدام زد گفت چرا بچه رو میزنی چرا اینجور چرا اونجور. نمیدونم چی بگم به آدم هایی که هیچ گونه درکی از شرایط طرف ندارن فقط سرزنش میکنن من خانواده دارم ولی هیچکدوم هیچکدوم حاضر نیستن پسرم یه ساعت نگه دارن من به خونه رسیدگی کنم. خیلی خستم خیلی روحم از جسمم خسته تره تاحالا چنین حسی نذاشتم حس اینکه بخاطر اخلاق بچم هیچ جا جا ندارم همه ازم فراری آن هیچکی درک نمیکنه تا دو کلام میام به مادرم بگم میگه خودم بدبختی دارم. اومدم خونه با همسرم دعوا تنها کسی که همه جوره میتونم ازش طلبکار باشم اونه چون من بچه نمیخواستم واقعا دارم له میشم کم آوردم.