وای الان حرف از فراموشی شد یهو یادم افتاد
ما با مامانمینا رفته بودیم پارک
داشتیم بر می‌گشتیم پسرم بغلم بود بعد دورو برمو نگاه کردم پسرمو ندیدم
جیغ زدم المااااننن سریع دوییدم 🤣🤣🤣🤣🤣بچم کنار گوشم گفت ها🤣🤣🤣🤣
منو مامانم و ابجیمو مگه میشد جمع کرد انقد خندیدم

عزیزم ماشالله من و بچم خیلی کم شاید دوسه ماهی یه بار بریم بیرون اونم من اینقدر میترسم که دستشو ول نمیکنم
ولی نگم بچم اینقدر دلتنگی که نگو

مریم😂😂😂😂😂

برا منم شبیه همین پیش اومده ولی وسایل نه بچه یا کش موهام تو دستمه دنبال کش موم میکشتم یه ساعت یا هم یبار شوهرم کش موم رو انداخته بود تو سطل زباله اشتباهی 😂😂

منم امیر علی توی مهمانی ها پشتم راه می‌ره بعد به همه میپرسم امیر علی کجاست وای میگن پشتت

اخی عزیزمممممم مادری دیگه همیشه نگران بچه ای .....خدا حفظش کنه....
من بارها شده دارم با گوشیم حرف میزنم ولی دنبال گوشیمم میگردم تو خونه که مثلا فلان عکسو ببینم توش