۹ پاسخ

مبارک باشه عزیزم... میخوام یچیزی بگم ناراحت نشو... خیلی چیزای منفی روبه خودت تلقین میکنی خیلی لنرژی منفی براخودت میاری ازاول بارداریت تا الان همش درحال ناله کردنی یبارامتحان کن مشکلاتتو نگو اهمیت نده سعی کن حالتوخوب کنی ببین چطوری عوض میشی هیچ چیزی رو خوب تصورنمیکنی خیلی بده اینجوری ازیه مشکل کوچیک یه مشکل بزرگ درست میکنی

آب زیاد بخور خیلی بخور

عزیزم مبارک باشه قدمش پرخیر و برکت احتمالا افتادگی مثانه داری دکتر زنان برو
من تجربه ندارم ولی بیمارستان که بودم یه خانومه اومده بود عمل افتادگی مثانه میگفت دفع ادرارش مشکل داشته بعد زایمان اولش بعد زایمان دومش انقدر شدید شده بود که یمدت کلا دیگه نمیتونست ادرار کنه

وای منم س روز سوند داشتم
بعد از اون‌قطره قطره تا اوکی شد
ینی سر دومی هم میخاد همچی اتفافی بیفته

سلام عزیزم مبارک باشه قدم نو رسیده...
مایعات زیاد استفاده کن ...

درد زایمان یه طرف
این مشکلات بعدش یه طرف
باز میگن طبیعی بعدش خوبه!!

منم اینطور بودم مایعات خیلی خیلی زیاد مصرف کردم خوب شدم

چی بگم واقعا بعد زایمان از خود زایمان بیشتر اذیت میکنه آدمو انشالله زودی خوب شی

ای بابا

سوال های مرتبط

مامان نفسم مامان نفسم ۴ سالگی
شماها برای شیر دادن بچه جلو بقیه راحتین؟
من اصلا نمیتونم بذارم کسی بدنمو ببینه دختر اولم که دنیا اومد میرفتم تو اتاق شیر بدم از اون طرف دختر برادرشوهرم که دوازده سالش بود مدام با مادرشوهرم میومد خونمون هر دو ثانیه یه بار صدام میکرد میگفت شیرخورد؟ شیرخوردنش تموم شد؟ و....
چقد از دستش حرص میخوردم و خجالت می‌کشیدم چیزی بگم هی سکوت کردم
الان که دومی دنیا اومده این یه ماه که خونه خودم بودم تو شهر دیگه خداروشکر خیالم راحت بود از این نظر
ولی چند روز دیگه قراره بریم شهرمون و چند روزی باید برم خونه مادرشوهر از الان استرس گرفتم
چون می‌دونم این یکی جاریم و بچه هاش اصلا مراعات نمیکنن بدون در زدن بدون اجازه گرفتن میان تو اتاق
چندماه پیش که باردار بودم رفته بودم خونه مادرشوهر، یه اتاق اونجا برای ما هست جهیزیم و تختمون و یه سری وسایلمون توشه هروقت میریم اونجا میخوابیم، بخاطر بارداری حالم بد بود رفتم رو تخت دراز کشیدم چشامو بستم چند دقیقه بعد چشممو باز کردم دیدم جاریم بالای سرم وایساده بدون در زدن اومده بود تو
بقیه جاری هام خداروشکر از این نظر خوبن بدون اجازه نمیان
نمی‌دونم شایدم من زیادی برای شیر دادن دارم سخت میگیرم ولی واقعا نمیتونم جلو بقیه شیر بدم
مامان آیهان وآیلین مامان آیهان وآیلین ۴ سالگی
سلام دوستان بالاخره یکم وقت کردم بیام اینجا از زایمانم براتون بگم

توی ۳۸ هفته ، دو روز قبل زایمانم رفتم برا معاینه لگن که اونم ماما گفت دهانه رحمت کاملا بسته هس برام قرص گل مغربی گذاشتن گفتن دو روز دیگه باز بیا برا معاینه منم خیلی نگران بودم آخه از هفته ۲۲ به خاطر کوتاهی طول سرویکسم شیاف استفاده میکردم و استراحت نسبی بودم نگران بودم که زایمانم خیلی سخت میشه از هفته ۳۶ هم ورزش میکردم ، با خودم گفتم برم پیاده روی شاید دهانه رحمم باز بشه روز اول با پسرم رفتم یکم پسرم اذیت شد روز دوم تنها رفتم بعد موقع برگشت یه سگ ولگرد بهم حمله کرد و افتاد دنبالم خیلی ترسیدم بعدش دیگه انگار فلج شده بودم یه جورایی لگنم قفل شده بود اصلا یک سانت هم نمیتونستم تکون بخورم یا پامو تکون بدم کل شب بیدار بودم نمیتونستم بخابم بعد ساعت ۳ و نیم شب اینا بود دیدم یه درد پریودی شکممو میگیره و ول می‌کنه منظم هم بود ساعت ۴ گوشی شوهرم زنگ خورد میخواست بره سر کار گفتم حالم خوب نیس یکم بمون همون موقع کیسه آبم پاره شد منم خیلی وحشت زده شده بود یه فامیل دور داریم اینجا بنده خدا توی بارداریم کمک حالم بود رفت اونو با موتور بیاره پیش پسرم منم آماده شدم