سوال های مرتبط

مامان علیسان و الارا مامان علیسان و الارا ۳ ماهگی
تجربه سزارین دوم بیمارستان دولتی ۲۹ بهمن
پارت سوم

بالاخره ساعت ۱۰ شد و بردنم اتاق عمل
کادر اتاق عمل خییلی بااخلاق بودن اصلا انتظار نداشتم اینقدر مهربون و با خلاق باشن اصلا حس ترس نداشتم تنها حس بدی که بود برای آمپول بی حسی بود
اومدن فوری آمپول بی حسی رو زدن و منو خوابوندن رو تخت کم کم پاهام گرم شد و بی حسی اومد تا بالای معده ام اونموقع بود که احساس حالت تهوع داشتم و حس میکردم شدیدا خوابم میاد
گفتم خوابم میاد گفتن بخواب اشکالی نداره
ولی زود خوب دم و دوباره حس حالت تهوع اومد سراغم بهم آمپول زدن و زود خوب شدم
بعد حدودا ۲۵ دقیقه دخترم بدنیا اومد 😍صداش بهم حس آرامش میداد
یه پرستار اومد بعد تمیز کردنش گذاشت زیر تاپی که تو بسته بستری بود و پوشیده بودم خیییلی حس خوبی داشت با بچه بردنم اتاق ریکاوری اونجا یه پرستار اومد و سینمو گذاشت تو دهن بچه و کمکش کرد تا شیر بخوره
نیم ساعت همونطوری روی شکمم خوابیده بود و شیر می‌خورد البته شیر که نه همون آغوز بود
بعدشم بردنم بخش و همراهم و صدا کردن بیاد منو بزاره روتخت
......
مامان هدیه زهرا مامان هدیه زهرا ۲ ماهگی
#تجربه_سزارین
پارت دوم
تو اتاق عمل اول متخصص بیهوشی خیلی مهربون بهم مشورت داد که وقتی میترسم، بی حسی خوب نیس و باید بیهوش شم. چون وقتی وارد اتاق عمل شدم، خیلی ترس داشتم و اینو همه شون متوجه شدن . یکم باهام حرف زدن تا ارومم کنن. و تصمیم گرفتن که بخاطر ترسم، بیهوشم کنن. و اینکه از عوارض بی حسی بهم گفتن که بعداز اینکه بی حسی تموم میشه، سردرد های شدید دارن .
دستگاه تنفس بهم وصل کردن و همونجا دیگه تو یه لحظه بیهوش شدم.
بیدار که شدم، ساعت ۲ و نیم بود.
دیدم تو اتاق ریکاوری ام و پرستار بهم شیاف میزنه تا درد نداشته باشم.
آرامبخش و شیاف خیلی خوب بود . باعث شد وقتی که به هوش اومدم، اصلا دردی نداشته باشم. واقعا خوب بود . اصلا نیازی به پمپ درد نداشتم. همه کسانیکه با ما سزارین کرده بودن هم همینطور بودن، هیچکدوم پمپ درد نداشتن . و همه مون با شیاف و سرم و آمپول ، آروم بودیم و هیچ دردی نداشتیم‌ . و بخاطر اینکه بیهوش هم شده بودم، هیچ عوارضی نداشتم و حالم اوکی بود.
تو این زمینه ی بعد از عمل، بیمارستان و عواملش خیلی مهمه. من که واقعا رااضی بودم. رسیدگی شون عالی بود.
مامان حلما ‌و کیان❤️ مامان حلما ‌و کیان❤️ روزهای ابتدایی تولد
اومدم براتون از تجربه ی زایمانم بگم امیدوارم به دردتون بخوره ❤️
من زایمان اولم طبیعی بود ، با اینکه بیمارستان خصوصی بودم و آخرشم سرم بی دردی بهم زدن، ولی کلییییی عذاب وحشتناک کشیدم
براهمین تصمیم گرفتم دومی رو سزارین بیارم
من نصف شب بود کیسه آبم ترکید و زودتر از موعد رفتم بیمارستان و با دکترم تماس گرفتم اومد
تا دکترم بیاد بهم سرم اینا زدن و معاینه کردن گفتن ۳ سانتی بیا برو طبیعی که گفتم عمرا دیگه طبیعی نمیرم.
آوردن سوند گذاشتن که واقعا درد زیادی نداره. سوار ویلچر شذم و رفتم اتاق عمل
اونجا آمپول از کمرم زدن که اصلااااا درد نداشت و گفتن سریع دراز بکش
دراز که کشیدم انگار آب داغ میرفت تو پاهام و بی حس شدم کلا.
پرده رو کشیدن جلوم و دستامو بستن به تخت.
من فکر میکردم شروع نکردن هنوز که بعد از حدود ده دقیقه صدای گریه پسرمو شنیدم❤️ واقعا بهترین لحظه بود برام انگار رو ابرا بودم
چون بدون هیچ درد و عذابی بچمو آوردن بغلم❤️
بعد زفتم ریکاوری و شکممو دکترم یه بار فشار داد که چون بی حس بودم نفهمیدم
بعد همسرم اومد و بردنم بخش
کم کم که بی حسیم میرفت خیلیییییی کم دردم شروع شد و گفتم شیاف آوردن برام و باز هیچی نفهمیدم
فقط لحظه ای که اومدن تا از تخت بیام پایین در حد دو دقیقه درد داشتم که اونم قابل تحمل بود
در کل دردا تو سزارین با شیاف کنترل میشه و اصلا سخت نیست.
دیگه بعد از اون با درد کم پامیشذم راه میرفتم تا شکمم کار کنه
سزارین واقعا عااااااالیه اصلا ذره ای استرس نداشته باشین❤️
اون روزتون رو قشنگ بدون استرس و با ذوق و شوق برین که یه روز عالی در انتظارتونه😍❤️
مامان نیلا مامان نیلا روزهای ابتدایی تولد
خب خب منم از تجربه زایمانم بگم
من ۴۰هفته و۴ روز رفتم بهداشت بهم نامه بستری داد،رفتم بیمارستان تامین اجتماعی معاینه کرد گفت دهانه رحمت بستس،بیمه هم نداری باید بری بیمارستان رحیمی،رفتم رحیمی گفتم از صبح تکون نخورده،معاینه کرد گفت دو سانت باز شده،بعد از معاینه خونریزی گرفتم
ساعت ۵عصر بود بستریم کردن،ساعت۸ گفتن سوپ بخور که آمپول فشار بزنیم،ساعت ۹ آمپول زدن تو سرم،هیچ دردیم نداشتم قبلش،ساعت۹ونیم دردا شروع شد اولش شکمم سفت میشد یواش یواش دردا بیشتر شد،تا ساعت۱۱قابل تحمل بود مثل پریودی،البته منم تنفسو داشتم بی تاثیر نبود،از ساعت۱۱ دیگه قابل تحمل نبود برام ولی اصلا جیغ نزدم سعی کردم با نفسام دردارو یذره کمتر کنم،از ساعت۱۰تا۱۲ دهانه رحمم ۴سانت بود اصلا تغییر نمی‌کرد فقط دردا بیشتر میشد احساس دفع داشتم ولی زور نمیزدم اصلا،ورزشم نمی‌تونستم بکنم واقعا سخت بود،،احساس میکردم تموم زورم تموم شده،خرما می‌خوردم هر چند دقیقه یکبارفقط پامیشدم راه میرفتم یکم،ساعت ۱ فول شدم،احساس میکردم دفع شدید دارم انقدر زور زدم که بلاخره سرش اومد تو لگن و ماما سریع بی حسی زد و قیچی کرد که اصلا متوجه دردش نشدم،سرشو گرفت گفت یه زور خوب بزن حس میکردم دارن محتویات توی دلمو درمیارن حس بدی بود،ولی کلا چند ثانیه بود،بچه اومد ساعت ۲و پنج دقیقه و پنج دقیقه بعدش جفتم دراوردن و بخیه زدن که چهل دقیقه ای طول کشید داخلیارو حس نکردم چون بی حسی زد،ولی بیرونیا خیلی درد داشت کامل حس میکردم