۴ پاسخ

من ک چندجلسه رفتم اصلا تاثیر نذاشت فقط من حرف میزدم

چی شد ک احساس کردی مشاوره نیاز داری؟؟؟

عزیزم میشه اسم وادرس روانشناست رو بگی؟؟

انشالله عزیزم. چ قدم مهمی برداشتی ..اینجوری در حق بچتون هم لطف بزرگی کردی احسنت

سوال های مرتبط

مامان هلیا مامان هلیا ۴ سالگی
سلام خانوما من دخترم تولد تاحالا نگرفتم براش کسی و دعوت کنم حتی پدر مادرامون رو



دوست داشتم امسال بگیرم همه رو دعوت کنم چند ماه قبلم برنامه مو گفتم


و مثلا باجاری و خواهرم دربارش حرف میزدیم شوهرم ی روز عصبانی شد ک‌ چخبره همش میگی تولد تولد ی کار میخوای بکنی صد بار دربارش حرف میزنی
منم گفتم من حرف میزنم توام بیا بگو من این بودجه رو دارم حالا چ ده نفر چ پنجاه نفر و من با بودجه تو دعوت میکنم
من همش حرف میزنم تو چیزی نمیگی
بعد گفت من نه پول دارم نه پول میدم نه برام مهمه
منم لج کردم گفتم کاری نمیکنم هرکاری میکنی خودت بکن
(دخترمم ذوق تولدشو داره)
الان پسفردا تولدشه ب دخترم گفتم ب بابا بگو برات تولد میگیره
اونم برگشت گفت مامان میگیره گفتم من کار ندارم تو گفتی کار نکن
دیگه برگشت یکم فحش داد و گفت میخوای منو عصبانی کنی
من نه بلدم نه کاری میکنم

خیلی ناراحت شدم از دستش
اینکه من یکسره تکرار میکردم رفته بود رو مخش اون روز برخورد کرد
از ی طرف دلم میخواد کاری نکنم تا ضایع بشه و ناراحتی دخترمو ببینه آلان کاری کنم میگه این همه من غر زدم و لج کردم الکی بوده همش
از ی طرف میگم اهمیت ندم برم تدارک ببینم
نمیدونم کدومش درسته
مامان مامان نخودی ها مامان مامان نخودی ها ۴ سالگی
سلام مامانا من دیروز از حال رفتم بعدش دکتر کشیک گفت نه تنها مغزت ام اس که داری فشارمغزی و احتمال میدم قلبت هم مشکل داره
خلاصه ترخیصم کردن گفت نگرانی اصلیت چیه گفتم پسرم حرف نمیزنه گفت دکتر متخصص کودکانش کیه اسمشو گفتم زود زنگ زد گفت شماره ی آقا رو بهت میدم زنگ بزن بگو چکاب سالانه بچه تون هست یادداشت کردم لطف بفرمایید فردا یعنی امروز پسرتو ساعت ۱۲ و نیم بیارید
خلاصه زنگ‌زدن همسرم گفت تو ببرش گفتم نه باهم بریم خلاصه خداروشکر موافقت کرد دخترمو بردیم خونه پدرم
دکارش پرسید چند ماهی تونست خودشو رو شکم بندازه گفتم ۳ ماه ۲۲ روز
گفت چند ماهگی تونست ۴ دست و پا بره گفتم ۱۰ ماه و ۲۵ روز
گفت چند ماهگی تونست راه بره گفتم ۱ سال و ۴ ماه
گفت زردیش چند بود گفتم ۱۹ بود و از حال میرفت
خلاصه گفت با چهره قشنگش و اینکه باهمه حرف میزنه یعنی از کسی نمیدرسه و گفتیم تو خیابون الان که اومدیم گفت سلام مادر بزرگ خوبی ولی کلمه هارو درست نمیگه گفت همین که ۱۰ تا جمله ۲ کلمه ای میگه و همه چی نروماله و با بزرگ تر ها هم خوبه کم کم با کوچک ترها هم خوب میشه جای نگرانی نیست خدارو هزاران هزاران هزاران بار شکر خداجونم
ولی به خاطر زردی زیادش و اینکه خودمون اشتباه نکنیم باید سیتی اسکن مغز انجام بده
با دل های خوبتون مهربانتون دعا کنید
راستی گفت کسی دیر حرف زده همسرم گفت پدر بزرگم ۷ سالگی خواهرم ۶ سالگی و دختر خواهر دیگه ام ۳ سالگی
گفت بچه تون هم متاسفانه حرف نزدنش ژنتیکیه وجای نگران نیست بعضی بچه ها ژنتیکی یا دیر راه میرن یا دیر حرف میزنن
گفت نگران نباشید
خیلی خوشحالم خدایا هیچ مادری رو مریضی بچه هاشو نبینه خداوندا فدات بشم الهی
ببخشید نمیدونم چی میتویسم هم خوشحالم هم نگران سیتی اسکنم