سوال های مرتبط

مامان نویددهمیری مامان نویددهمیری ۲ سالگی
مامان این حسی دارم فکرمی‌کنم مادرخوبب نیستم
پسرم وقتی ب دنیااومدبخاطری ک باوکیوم کشیدنش گفتن مشکل داره بستریش کردن آن ای سیو اونجامیدیدم مادرایی بودن بالاسربچشون گریه میکردن برابچه شون امامن ن خوب نمی‌تونستم گریه کنم البته موقع ی زایمان بددردداشتم دوروزکامل جیغ میزدم تابدنیااومدازحق نگذریم به با میخواستم براش خون وصل کنم خیلی گریه کردم همه بهم دلداری میدادم
یه وقتایی پیش خودم فکر میکنم دلیل اینکه نمی‌تونستم گریه کنم این بوده ک توشوک بودم چون بچه اولم بود چیزی بلد نبودم همین طوره بدنیااومدهمون لحظه بردن بچه روجایی دیگه بستری کردن شب تا صبح اصلاندیدمش بهم میگفتن وضعیتش معلوم نیست باید بزاری بزرگ بشه می‌تونه بشینه می‌تونه راه بره
اخداراشکرهمچیش خوب بودمیترسوندن فقط دکترا الان دوسال ونیمه
روزااذیت می‌کنه خیلی اصلانمیخوابه منم خسته میشم دعواش میکنم یابعضی وقتامیزنمش وقتی نمی‌خوابه خیلی ناراحت میشم میگم من اصلا دلم براش نمیسوزه دوسش ندارم میزنمش دعواش میکنم مادر خوبی نیست درست مواظبت نمیکنم ازش نمی‌دونم کاردستی میکنم یان
مامان ملوس مامان ملوس ۲ سالگی
مامانا لطفا جواب بدید
شما تا چه حدی خواسته های بچتونو فراهم میکنید؟؟؟
هرچیزی که توانشو داشته باشید براش تهیه میکنید یا گاهی عمدا میگید نه ....
مثلا دیروز با پدرشوهرم بازار بودیم دخترم گفت بریم پارک کلی زار زد هرکاری کردم آروم نشد پدرشوهرم بردش پارک البته خیلی وقت بود هم نرفته بودیم پارک ...اما اگه با باباش می‌بودیم اون لحظه مطمئنن نمی‌نمیبردیمش پارک چون دیروقت بود و شرایطش نبود ....
یا مثلا سر لباس پوشیدن مدام لباس عوض میکنه هر لباسی بخاد میپوشه منم آدم حساب نمیکنه حریفش نمیشم
اما دیروز که خاست لباس دخترعمشو بپوشه محکم گفتم ن و اگر لباس کس دیگه ای رو بپوشی همین الان میزاریم میریم خونمون ...خلاصه دخترم سریع لباسو پس داد اما یکم بعدش زد زیر گریه و گلایه کرد ..اما لباسو ندادم بهش ...
من و شوهرم اکثر خاسته هاشو فراهم میکنیم اما یجا هایی که خیلی سخته رو نه میگیم
میترسم عادت کنه هرچیزیو بخاد و نتونیم انجام بدیم
خصوصا که خاهرش.هرم 9 سالشه همینطوریه با گریه همه خاسته هاشو به کرسی مینشونه