بزرگترین چالشتون با بچتون وقتی نوزاد بود چی بود؟
خودم حموم بردنش اولین بار که بردم مامانمم بود بهش گفتم برش دار فقط🤣اما بعد ۴۰ روزگیش دیگه اوکی شدم

شیر دادن.

من سزارین شدم بعد بچم یه بیمارستان دیگه ۱۱ روز بستری کردن من ۹ شبانه روز رو صندلی نشستم شبها ۲ ساعت شایدم کمتر میخوابیدم پام ورم کرده بود واقعا سخت بود
بعد ترخیص شد دکتر گفت کسی نیاد دیدن بچه فصل سرما هست بچه مریض نشه خودم دست تنها یک ماه کسی نیومد خونم، بچم ۳ ماه شد کیسه صفرا عمل کردم دوران خیلی سختی بود

همش چالش بود برای منی که خیلی ترسو و حساس بودم.......

شیفت شب همسرممممممم.... خیلی تنهایی سخت بود نگه داشتن و خوابوندنش

اینکه نمیزاشت از بغلش جم بخورم😵‍💫تقریبا تا یسکالگی ،خیلی عصبیم کرد همین موضوع

حموم رو فقط دو سه بار دیگران برام انجام دادند بعدش خودم دیگه حمومش میکردم

اولش شیر دادن بعد زردی و ختنه بعدش کولیک و رفلاکس شیرم اوایل زیاد نبود بعد اوکی شد گاهی سینم ورم میکرد از درد تنها بودم بعضی وقتا گریه میکردم فک میکنم افسردگی داشتم الآنم شیطونه همین الان از رو مبل افتاد بینیش زخمی شد خلاصه که عاشقشم پسر کوچولوی قشنگم

خوابوندنش
سرویس میشدیم تا میخوابید

الرژیش هنوزم گاهی شبا بیقراری شبانه داره

شیردادن چون می‌پرید تو گلوش خفه میشد

آلرژی پروتئین گاوی

شیر دادن ، رفلاکس های شدیدش

من خوابوندنش تا دوماه فقط شب تاصب جیغ میزد نفسش می رفت منم گریه می کردم

ختنه🥲دست تنها بودم هیچکس کمکم نکرد فقط خودم بودم و شوهرم

زردیش خیلی اذیت شدم هنوزم اون تایم بعد زایمان کابوسمه حتی برای بچه دوم فقط از این قسمتش میترسم