سوال های مرتبط

مامان یاسی و سما🧸🩷 مامان یاسی و سما🧸🩷 هفته سی‌وهفتم بارداری
راستیش دلم میخواد یکم باهاتون حرف بزنم البته بگم تایپیک موقتیه

من بارداری دومم هست خداروشکر بارداری اولم خوب بود ولی این یکی رو ناخواسته باردار شدم خیلی سعی کردم سقط کنم چون بچه اولم کوچیک بود ولی نشد هر کاری کردم نشد دیگ گذشت تا رفتم سونو قلب صدای قلبشو شنیدم واقعا پشیمون شدم تا رسید به تعیین جنسیتش ک جنسیتش رو فهمیدم اولش راضی نبودم چون من ی چیز دیگ میخواستم ولی این شد تا ی روز به خودم اومدم دیدم شاید این ی نوع رحمت باشه از طرف خدا چون از وقتی باردار شدم وضعیتمون خیلی بهتر از قبل شد چرا از این نظر بهش نگاه نکنم ک خدا داره با این کارش بهم نشون میده حواسم بهت هست واقعا از طرز فکر خودم خیلییی شرمنده شدم الان با جون و دلم این بچه رو دوست دارم هم خودشو هم خواهرش دوست ندارم ی خار به پاشون بره
ولی اطرافیانم تا میفهمن دختره میگن اخه بازم دختره ولی یاد گرفتم فقط ی بار ی چیز بهشون بگم اونم اینه ک شاید خدا منو لایق مامان شدن برای فرشته هاش دید
الان این همه حرف زدم تا بتون بگم خدا شاید بعصی وقت ها برعکس خواستمون عمل کنه ولی چرا به این فکر نکنیم چه اتفاقی داره شاید میخواد ی چیزی به ما بفهمونه درکل بگم بچه با هر جنسیتی ک باشه عزیز دل پدر و مادره هیشکی بیشتر از خونوادهی اون بچه اونو دوست نداره

بارداری سزارین زایمان
مامان جوجه رنگی💗 مامان جوجه رنگی💗 هفته سی‌ودوم بارداری
اخرای ۵ماهم ولی هنوزم باورم نمیشه روزی هزار بار میرم جلو ایینه و از خودم میپرسم یعنی واقعا باردارم🥺
از مجردی هم عاشق بچه بودم و عاشق باردارشدن بودم
درسته خیلی پروسه سختی بود برام و نتیجه نمیگرفتم و اخرش هم با iui باردار شدم ولی هرلحظه ک به اون دوران و مسیر رفت و برگشت دکتر و اون همه سونو واژینال ک جزو وحشتناک ترین گزینه ها بود برام(شب ها خواب سونو واژینال میدیدم در این حد فوبیا بود برام)فکر میکنم هم خداروشکر میکنم ک رفتم تو این مسیر،هم جواب گرفتم
مسیر سختی بود برای ولی خداروشکر ک الان برام خوش ترین لحظات زندگیم هست❤️
یکی از دعاهای همیشگیم سر نماز اینه ک همه راحت باردار بشن و چنین مسیرهای سختی رو طی نکنن
دختر قشنگم قربون لحظه به لحظه بودنت تو زندگیمون 💗این هفته ای ک گذشت بهم خیلی استرس وارد کرد ولی شکر خدا ک گذشت ،انشالله مابقی روزهارو به خوبی پشت سر بزاریم 🥰❤️💗

هنوز اطرافیان کسی نمیدونه
دیگه میخام شروع کنم گفتن🫣🤭🤭

به تاریخ
1404/4/4💗
مامان ی دخمل 👧🏻💖💞 مامان ی دخمل 👧🏻💖💞 هفته بیست‌وهشتم بارداری
چهار ماهگی بارداری🥲🌱
این چهار ماه خیلی عجیب گذشته. از روزی که فهمیدم تو به دنیا میای، همه‌چیز تغییر کرد. هر روز یه حس تازه داشتم، انگار هر لحظه یه اتفاق جدید برام می‌افتاد. وقتی به این چهار ماه فکر می‌کنم، فقط یاد میارم که چقدر منتظر بودم تا تو بیای و حالا هر روز بیشتر از قبل با وجودت پر از آرامش و عشق شدم.
توی دل من همیشه یه حس عجیب دارم. حس می‌کنم داری کم‌کم آماده می‌شی برای اینکه در آغوشم باشی، برای اینکه چشمای من رو ببینی و اولین لبخندت رو به من هدیه بدی. بعضی وقت‌ها که تکون‌های کوچکت رو احساس می‌کنم، قلبم پر از شوق می‌شه.🥹♥️🧿

می‌دونی؟ این چهار ماه برای من یعنی یک دنیای جدید، یعنی یک تغییر بزرگ که تو اون رو به من هدیه دادی. خیلی مشتاقم ببینمت، بغل کنم و با تمام وجودم ازت مراقبت کنم. تو یه دنیای جدیدی رو برای من به ارمغان آوردی که هیچ‌چیز توی دنیا شبیهش نیست.💗✨
خدایا این چندماه هم ب سلامتی بگذره 🥹💚
خیلی دوستت دارم، کوچولوی من. و هر روز بیشتر از قبل منتظرم تا با هم باشیم. 🤱🏻💚👼🏻
منو بابایی خیلی دوست داریم
خدایا شکرت بابت این هدیه 🧿♥️🥹
۱۴۰۴/۴/۷ :)
مامان ی دخمل 👧🏻💖💞 مامان ی دخمل 👧🏻💖💞 هفته بیست‌وهشتم بارداری
🌸 امروز ماه پنجم بارداریم تموم شد…
پنج ماهی که پر از انتظار، دل‌شوره، شادی، اشک، لبخند و لحظه‌های خاص بود.
روزهایی که انگار نمی‌گذشت، شب‌هایی که با هر حرکت کوچولوم، دلم میلرزید از عشق.
سخت بود، ولی با فکر اومدنت آسون‌تر شد.
با هر ضربان قلبت، امید تو دلم جون گرفت…
می‌دونم هنوز راه مونده، ولی پنج ماه گذشت و دارم به روز دیدنت نزدیک‌تر می‌شم.
بمون برام، سالم و قوی... تا اون لحظه‌ای که آغوشت کنم. 💖پروردگارا، تو که شاهد بودی بر تمام لحظه‌هایم🥺🌱
بر لرزش دست‌هایم، اشک‌های بی‌صدا، و لبخندهایی که با هر حرکت کوچولوم از دلم جوشید...💗🥹🫀
از تو می‌خوام تا پایان این راه کنارم بمونی.
یا رب،
کودکم را از هر گزندی در امان بدار،
دلش را سرشار از ایمان، وجودش را لبریز از سلامتی و قلبش را آکنده از نور خودت کن.
من ضعیفم، اما تو قادری...
من نگرانم، اما تو آرامش‌بخشی...
پنج ماه گذشت، و من با دل سپرده به تو، چشم به ماه ششم دوخته‌ام...
به امید آن روز که صدای گریه‌اش، نوای شکر من باشد. 🤍🧿🥺💚