اخرای ۵ماهم ولی هنوزم باورم نمیشه روزی هزار بار میرم جلو ایینه و از خودم میپرسم یعنی واقعا باردارم🥺
از مجردی هم عاشق بچه بودم و عاشق باردارشدن بودم
درسته خیلی پروسه سختی بود برام و نتیجه نمیگرفتم و اخرش هم با iui باردار شدم ولی هرلحظه ک به اون دوران و مسیر رفت و برگشت دکتر و اون همه سونو واژینال ک جزو وحشتناک ترین گزینه ها بود برام(شب ها خواب سونو واژینال میدیدم در این حد فوبیا بود برام)فکر میکنم هم خداروشکر میکنم ک رفتم تو این مسیر،هم جواب گرفتم
مسیر سختی بود برای ولی خداروشکر ک الان برام خوش ترین لحظات زندگیم هست❤️
یکی از دعاهای همیشگیم سر نماز اینه ک همه راحت باردار بشن و چنین مسیرهای سختی رو طی نکنن
دختر قشنگم قربون لحظه به لحظه بودنت تو زندگیمون 💗این هفته ای ک گذشت بهم خیلی استرس وارد کرد ولی شکر خدا ک گذشت ،انشالله مابقی روزهارو به خوبی پشت سر بزاریم 🥰❤️💗

هنوز اطرافیان کسی نمیدونه
دیگه میخام شروع کنم گفتن🫣🤭🤭

به تاریخ
1404/4/4💗

تصویر
۱۴ پاسخ

بسلامتی و خوبی باشه عزیزم… بچه ای که با تلاش به دست میاد به نظرم قدرشو بیشتر می دونیم… خدا نگه دارش باشه❣️

ای جونم خدا حفظش کنه من جواب ازمایشمو که گرفتم کل شهرو شوهرم و مامانم و ابجیم خبر دار کردن . شوهرم از ذوقش به دوستاش زنگ زده بود مامانمم به فامیل گفت ابجیمم به دوستامون . ولی ذوقشون خیلی زود کور شد متاسفانه

چقدررررر جالب منم ۲۱ آبان تاریخ زایمانم هست
😁💖

منم بعد انومالی ب همه گفتم ،هیچ کس نمیدونست فقط شوهرمو دخترام میدونستن

ای جوووونم عزیزم انشالله قدمش خیر باشه براتون تنش سلامت بغلش کنی
شماام مثل من روزای سختی رو طی کردی، دمت گرم ک صبوری کردی
خیلی برااات دعا میکنم ک بارداری بی خطری داشته باشی انشالله بتونی با دلخوش دخمل قشنگتو به دنیا بیاری بغلش کنی 😍🩷

دخمل امون یک هفتس فرقشون 😍

ایشالا گلم بخوبی ب سلامتی بغلش بگیری

اخی عزیزم😃✨
والا من الان دارم میزام هنوز باورم نشده حاملم🫠

مگه شکمت بالا نیومده تا الان نگفتی چجوری تونستی

ان شاالله به سلامتی بغل بگیریش عزیزم

ای جانم ایشالا بسلامتی بغل بگیریش🥺❤️

خداروشکر چ سالته از چند سالگی تلاش کردی واس بازداری

عه چطور تا الان هیچکس ندونسته

واقعا من 5هفته که فهمیدم به مادرم و مادر شوهرم گفتم اونا زحمت بقیه خانواده رو کشیدن وپخشش کردن

ان شالله ب سلامتی ب دنیا بیاد و زیر سایه مادر پدر باشه خدا براتون حفظش کنه

سوال های مرتبط

مامان فینگیلی ها🩷🥺 مامان فینگیلی ها🩷🥺 هفته بیست‌وهفتم بارداری
راستیش دلم میخواد یکم باهاتون حرف بزنم البته بگم تایپیک موقتیه

من بارداری دومم هست خداروشکر بارداری اولم خوب بود ولی این یکی رو ناخواسته باردار شدم خیلی سعی کردم سقط کنم چون بچه اولم کوچیک بود ولی نشد هر کاری کردم نشد دیگ گذشت تا رفتم سونو قلب صدای قلبشو شنیدم واقعا پشیمون شدم تا رسید به تعیین جنسیتش ک جنسیتش رو فهمیدم اولش راضی نبودم چون من ی چیز دیگ میخواستم ولی این شد تا ی روز به خودم اومدم دیدم شاید این ی نوع رحمت باشه از طرف خدا چون از وقتی باردار شدم وضعیتمون خیلی بهتر از قبل شد چرا از این نظر بهش نگاه نکنم ک خدا داره با این کارش بهم نشون میده حواسم بهت هست واقعا از طرز فکر خودم خیلییی شرمنده شدم الان با جون و دلم این بچه رو دوست دارم هم خودشو هم خواهرش دوست ندارم ی خار به پاشون بره
ولی اطرافیانم تا میفهمن دختره میگن اخه بازم دختره ولی یاد گرفتم فقط ی بار ی چیز بهشون بگم اونم اینه ک شاید خدا منو لایق مامان شدن برای فرشته هاش دید
الان این همه حرف زدم تا بتون بگم خدا شاید بعصی وقت ها برعکس خواستمون عمل کنه ولی چرا به این فکر نکنیم چه اتفاقی داره شاید میخواد ی چیزی به ما بفهمونه درکل بگم بچه با هر جنسیتی ک باشه عزیز دل پدر و مادره هیشکی بیشتر از خونوادهی اون بچه اونو دوست نداره

بارداری سزارین زایمان
مامان دوقلوها💙🩷 مامان دوقلوها💙🩷 هفته بیست‌وپنجم بارداری
خدایا میخام حرفام یادگاری بمونن از این روزای بد ک دلم آشوبه ..
روزی ک فهمیدم شوهرم بدترین مشکل ناباروری رو داره شاهدی یکماه تموم نخوابیدم از غصه و بعدش شروع شد دکترا و قرصهای رنگ وارنگ و حرفای ک دل میشکوندن...
نگم از حرفایی ک زخم زدن بهم..
تا اینکه بعد نزدیک ۶سال شوهرم راضی شد آی وی اف کنیم و من بازم امید ب رحمتت داشتم با همه سختی هاش پانکچر و هایپر شدن گذشت تا رسید روزی ک بگن چندتا جنین تشکیل شده اول گفتن ۱۲تا و روز بعد گفتن ۱۰تاش از بین رفته و من برای دومین بار با همون ده تا مرررردم...
ولی شوهرم گف دوتا هس چرا غصه میخوری گفتم چشمم آب نمیخوره ب این دوتا ....
تا رسید روز انتقال این دوتا فرشته ام و همه سختی هاش چون غریبم اینجا و کسی رو ندارم روزی شد ک دلم نیومد پاسخ و هر سه وعده کنار دستم نون پنیر گذاشتم خوردم ...
روز ۱۴ام وقتی مثبت شدم بعدش وقتی فهمیدم هر دوتاش برام موندن خوشحالتررررررین آدم رو زمین بودم تا لحظه ی مرگم اون روز رو یادم نمیره ...
ولی امان از این روزا ک شوق آنومالی داشتم ببینم فرشته هام جنسیتشون چیه ک رفتم و گفتن دهانه رحم بازه و دکترم گفته برو بخواب و امید ندارم بمونن و وضعیتت بده ...
خدایا من سپردمشون به خودت ..خودت بزرگی کن برام 😭
دل شوهرمو شاد کن