۱۲ پاسخ

ومنی ک بعده ۱۰سال بای ای وی اف حامله شدم وقتی موقع سونوشدپدرشوهرم گفت بچه چیه گفت بندازش دختربدردنمیخوره وهزارتاحرف ازاون آدم ولی شوهرم خودش نیست ولی خداش هست پابه پام اومدولی خوب حرف خونواده اش واون حرفا یه اضطرسایی سرم اوردک بچم کولیک گرفت مگ کولیک چیه ازاضطرس توبارداریه به نظرم🥲😑

من سر بارداری اول ک کرونا بود هیچ کس باهام نمیومد خودم همه جا تنها می رفتم سر بارداری دوم ک یه بچه رو با اون شکم بادکنکی باید تنها می بردم اینور اونور. هیچکس نبود حتی پسرمو نگه داره. شوهرم اصلا نمی برد منو

تروخدا بخاطر اون بچه ازین ب بعد به روحیش توجه بیشترکن،مابهترتونیستیم عزیز،خواهراته بهت میگم برا حال خوب خودتواون طفل معصوم تلاش بیشترکن،ممنونم ازت

خدا نکنه عزیزم عوضش تورو داره بخودت و بچت خوب برس

خدا نکنه ولی تروخدا توکه این وضعو تجربه کردی هم خودتو اذیت کردی هم بچه رو ، تروخدا یه بچه دیگه ام نیار گناه دارن بچه ها

منم وقتی حامله بودم .ویار داشتم و شستشو نمی‌تونستم انجام بدم از بوی ریکا و صابون و تاید متنفر بودم. شوهرم ماه اول ده دوازده روز ظرفا رو شست ،میرفتم تو حیاط می‌نشستم تا کامل بوی ریکا بره ،بعد میومدم. سر همین ظرف شستن ،زورش اومد و بهم گفت بریم سقطش کنیم ،اخ اخ هنوز یادم میاد ،حالم بد میشه ، اونشب تا صبح گریه کردم

همه دارن ازاین مردا هرکس یجوری تحمل میکنه منم یه جوری یه چیزی توزایمان موند تودلم که یادم نمیره هرلحظه دیونم میکنه نمیدونم چیکارکنم

توبچه اول شوهرم وقت میگرفت میبردمی اورد ولی تو دومی و سومی نه😅😅😆

منم شوهرم زیاد باهام نمیاد برا آزمایشام که کلی غر میزنه که زود باش و کلی اخم و تخم منم میبینم خانما با شوهراشون دست به دست میان چند ساعت میشینن میگن و می‌خندن دلم میگیره

منم عاشق بچه کوچیکم دلم یه دختر میخواد ‌ . ولی با یسری چیزا میگم نداشتنش بهتره دختر ناز کش میخواد که ما نداریم

منم رفتم سونو همه شوهراشون کنارشون بودن ذوق داشتن شوهر من اصن تو نیومد رفت تو خیابون وایساد اومدم بیرونم نپرسید جنسیت چیه گف برام مهم نیس هرچی بود🙄منم این قضیه موند گوشه ی دلم

🥺🥹🥺🥹

سوال های مرتبط

مامان آوین مامان آوین ۴ سالگی
سلام‌ خوبین خوشین انشاالله
مامانا من‌ دخترم تو مهدشون ناهارمیخورن و مهدشونم مهد خیلی خوبیه بعد چن روز پیش ک از مهد اومد بهم گف ک مامان منو دوستم غذای مونده بقیه بچه هارو خوردیم من تعجب کردمو با دخترم حرف زدم ک درست نیستو اینا امروز با مدیر مجموعشون صحبت کردم و گفتم ک حواستون باشه ب بچه هاو بهداشتی نیس اینکارو من بچمو ب شما سپردم اعتماد دارم بهتون گفتن ک امکان نداره همچین اتفاقی افتاده باشه گفتن ما ب تعداد همه بچه ها غذا سرو میکنیم و بعد بچه هارو صدا میکنیم بیان سر میز و ممکنه چند نفر غیبت کنن غذاشون رو میز میمونه و حتمااز اون خورده و ما ب بهداشت و اینا وسواسی عمل میکنیم و ازاین حرفا ک واقعا تمیز هم هست مهدشون..بعد گفتم باشه و گفتمم ک کلا دوبار برا دخترم نریزن غذا و ی دفعه بخوره کلا چون یکم اضافه وزن داره..خلاصه الان باز از دخترم پرسیدم گف نه مونده غذای بچه ها بود ک یکم تو بشقابشون مونده بود و اینکه بقیه مربیاو بچه ها رفته بودن ی اتاق دیگه دخترمنو یکی دیگه از بچه ها با اشپز سر میز بودن ک دخترم میگه خاله ک خانوم اشپزه حواسش نبود ب ما ندید و دوستم گفت ک بیا این پلوهارو بخوریم منم خوردم کسی ندید مارو..دخترم طفلکی گفتم‌اون غذاها دهنی بود شوک شد اصلا چون از رو ندونستنو حرف دوستش اینا این کارو کرد بقیه باید حواسشون میبود..حالا بنظرتون من مدیرش پیام بدم‌بگم ک واقعا همچین اتفاقی افتاد و انقد با اطمینان نگه و حواسشون بیشترجمع باشه