۶ پاسخ

ب ما میگن وقتی کسی میمیره زن باردار نباید بره و تابوت در حال حرکت رو ببینه یا میت رو ببینه یکی از دلایلش همینه ک بعدها بچه موقع گریه کردن کبود میشه و نفسش بند میاد

قطره آهن بده

دختر من هم همینطور وقتی ک یواش بیافته گریه کنه نفسش بند میاد کبود میشه چند دفعه اینجور شد درکت میکنم بخدا سخته بردم دکتر متخصص گف شاید تشنج می‌کنه گفتم نه وقتی گریه کن گفت یا شاید از کمبود ویتامین باشه چند تا قطره تقویتی نوشت گفت بده آزمایش کم خونی و کلسیم هم داد
البته پسر بزرگترم هم ک کوچک بودن همینطور بود تا ک بزرگ شد خوب شد

اگر میتونی تهران بیای برو پیش دکتر سید سعید انوری
فوق تخصص مغز و اعصاب کودکان
عالیه
فقط برای نوبت گرفتن باید خیلی زنگ بزنی تا برداره منشی

برو پیش یه فوق تخصص مغز و اعصاب اطفال
این دکتری که اینو تجویز کرده ممکنه به این حالت به عنوان یه تشنج شک کرده باشه
ببر یکی دیگه هم تشخیص بده خیالت راحت بشه

عزیز چخبر تونستی نتیجه بگیری؟
اونطوری روش آب بپاش تا زود به هوش بیاد
خودشم نگران نباش بزرگ تر بشه ددست میشه تو سعی کن اصلا گریه نکنه یواش یواش اون عادتش ازبین بره

سوال های مرتبط

مامان مامان مهدیار مامان مامان مهدیار ۱۵ ماهگی
مامان یکجه اوغلم مامان یکجه اوغلم ۱۳ ماهگی
خدایا مردم و زنده شدم امشب سر شب جاریم گفت شب طولانیه نمی‌گذره بچه های ماهم که دیر میخوابن بیا بریم خونه ی زن عموی من تو هم لباسی که میخواستی بهش بدی که بدوزه رو ببر آخه ما باهم صمیمی هستیم و اونم خیاطه خلاصه رفتیم دیگه نزدیکی برگشتنمون پسرم حسابی گیج خواب بود و آروم پیشم نشسته بود تو دستش یه وسیله ی پلاستیکی بود کرده بود دهنش داشت بازی میکرد باهم می‌خندیدم که دیگ داره خوابش میاد و ..... یهو وسیله ی تو دستش خورد به لثش میخواست گریه کنه دیدین بعضی بچه ها موقع گریه یه لحظه نفسشون بند میاد بهش میگن ریسه رفتن اونجوری شد دیگه چون قبلان هم موقعی که میفتاد زمین موقع گریه ریسه می‌رفت اولش ریلکس گرفتم بغلش گفتم گریه کن پسرم نفس بکش والی دیدم نه چند ثانیه گذشت نفس نمی‌کشه داد زدم زن عموی جاریم گرفت میزد دستش نه نفس نمیومد دیگه صورتش کبود کبود شد دور از جون شبیه آدمی که تازه جون داده زبونم لال کبود کبود بود باز نفس نمیومد و فقط تقلا میکرد بچم جاریم هی گریه میکرد میزد صورتش می‌گفت تورو خدا نفس بکش منکه زبونم گرفته بود پاهام بی حس شد بچم جلوی چشمم کبود شده بود یعنی کبود که میگم فقط دور لبش نه کل صورتش دیگه گفتم این میمیره که یهو نفسش اومد و گریه کرد از الان تصمیم گرفتم که دیگه. از سختی های بچه داری گلایه نکنم خونه رو آتیش بزنن ولی سلامت باشن من قبلاً یه بار داغ فرزند دیدم امید وارم هیچ مادری تجربه نکنه