۴ پاسخ

هر روز صدقه بزار محدثه جان صفر خیلی سنگینه ما ام هر روز یه داستانی داریم روزی فقط یه لیوان میشکنه پاشو سوزونده خودم دستم سوخته داغون

اسفند براش دود کن نمک بکن توش

عزیزم اسفند براش دود کن. چهار قل بخون

اره ترسیده شاید براهمینه

سوال های مرتبط

مامان تربچه مامان تربچه ۱ سالگی
مامانا خیلی دلم برای این روزای نویان تنگ میشه همیشه ی بغض تو گلومه این سنشو خیلی دوست دارم خیلی داره زود میگذره الان میبرمش بیرون هر روز کل خیابونمون دیونه نویانن ی جوری قوربون صدقش میرم دوسش دارن امروز رفتیم بیرون سر کوچمون ی دختره با مادرش دستفروشن خیلی نویانو دوست دارن صدام کردن ی شلوارک بهش دادن گفت میخوام براش ی شلوار کردیم بدوزم هر کار کردم پولشو نگرفت برای این روزا ک همه جذب با مزه بازیشو خوشگلیش میشن دلم تنگ میشه دوست دارم ساعتها وایسم نگاش کنم باورم نمیشه بچه ب این عزیزی برا منه داره میشه دوسالش هم خوشحالم هم ناراحت میدونم ی روزی بزرگ بشه میشینمو ب این روزا با دلتنگی خیلی زیاد فکر میکنم الهی دردش ب جون ی جوری دیونشم ک حد نداره مثل دیونه ها شدم از شدت دوستداشتنش جوری ک ی ساعت ی ساعت میشینم فقط زل میزنم نگاش میکنم بوش میکنم حتی لباساشو میرم بو میکنم اصلا اصلا نمیدونم چ جوری توضیح بدم میدونم همه بچه هاشونو دوست دارن ولی هر کس منو از نزدیک میبینه میفهمه ک من چقدر دیونه نویانم خدا کنه بچه های همه سلامت باشن نویان منم خدا برام حفظش کنه