۱۵ پاسخ

بگو باشه هر موقع رفتی اونجا پوشکش نکن بزار جیش و پی پی کنه تو خونش حسای کار دستش بیاد

مامان‌جون، ممنونم از اینکه نگران دلوین هستی و برات مهمه که همه‌چی‌ش مرتب باشه. واقعاً محبتت رو درک می‌کنم. فقط دلم می‌خواد روند پوشک‌گرفتنش با آرامش و براساس آمادگی خودش باشه. هنوز کوچولوعه، تازه یک سال و یک ماهشه و هنوز درست حرف نمی‌زنه. پزشکش هم گفته فعلاً زوده، بهتره صبر کنیم تا خودش نشونه‌هایی بده که آماده‌ست. قول می‌دم وقتی وقتش شد، حتماً با صبر و حوصله می‌گیرمش. هر بچه‌ای با بچه‌ی دیگه فرق داره، نمی‌تونیم همه رو مثل هم تربیت کنیم. ان‌شاءالله دلوین هم به‌موقع خودش همه‌چیزو یاد می‌گیره

مامان منم نظرش همینه تازه میگفت از ۶ماهگی

حالا من به اینکه مادرشوهرت میگه کاری ندارم ولی من شورت عینکی خریدم پسرم رو روزی دوساعت باز می‌ذارم ده دیقه دیقه میبرم دستشویی هواگرمه اخه مای بیبی گناه دارن
مادرشوهر منم میگه منم الکی میگم میترسه نمیذاره سرپاش کنم فعلا

من پسرمو بعد از دوسالگی از پوشک گرفتم دخترمم میزارم بعد دوسالگی همین که مامان مهرسام گفت عالیه حرصتم خالی میشه بزار بچت خونشو به گند بکشه تا حرف اضافه نزنه درسته زحمت خودت زیاد میشه ولی ارزش داره😂

من ۲ماه مونده به ۳ سال شروع میکنم آروم آروم به گرفتن

مامان مهرسام درست گفت اونجا رفتی بازش بزار،

مادر شوهرمن میگف سرپاش بگیر یاد بگیره😐من گفتم زوده گف نیس به شوهرم گفتم گف محلش نزار برا روان بچه بده خودش یاد میگیره

خیالت راحت برا منم همینجور میگه از الان یاد بده جیش کنه😂😂

منم شنیدم کم کم یادش بذین ک‌مدقعه ترک پوشک راحت باشه

وای اصلا مگه الان اصلا میفهمن جیش چیه؟!!

اگه شوهرت حرف شنوی داره بهش بگو مادرش بگه دخالت نکنه

زیادی زود هم
و اصرار الکی به بچه فقط روحیش و اذیت میکنه.

تصویر

وایییی خیلی زوده

بگو نترسید هیچ بچه ای با پوشک مدرسه و مهد کودک نرفته قبل ۲.۵ سال ممنوعه چون احتمال بازگشت و شکست داره

سوال های مرتبط

مامان ساحل🍭 مامان ساحل🍭 ۱۵ ماهگی
دیشب موقعه شام عمه دخترم امد که ببینتش،ماهم پایین خونه مادرشوهرم بودیم.بچم رفت رو پله عمشو دید،عمه اش گفت بریم بیرون دور بزنیم.ساعت۹.۵ شب.گفتم نه شبه دیر وقته موقعه خوابشه،شوهرم اولین بار بود رو حرفم حرف زد گفت ببرش باز زود بیارش.همه هم سر سفره شام بودیم من باز گفتم نه شبه بد خواب میشه،به مادرشوهرم گفتم نبره بچه رو الان دیر وقته.گفت نمیبره،یهو عمش امد بالا که بریم شوهرم گفت ببر بیار زود.منم نگاهش کردم و چیزی نگفتم دیگه.بچم رفت اتاق تا باد بیرون،لبه پایینی در سر خورد و با پشت سرش افتاد.یه لحظه دیدم کبود شد بچم.پشت سرش ورم کرد،به زور ساکتش کردم شوهرم بردش حیاط دورش بزنه.عمه با بچم بای بای کرد🥲بچم لج امد و گریه که برم.باز بچه رو برد یه ربع بعدش اورد.انقدر اعصابم خورده از دیشب که نگو.نمیفهمن اصلا!بچم ساعت۹ به بعد ساعت خوابش میاد نخوابه دیگه تا ۱۲.۱ نمیخوابه.میدونن تایم خوابشه باز بچه رو لج میارن.در طول روز میزارم ببرتش بیرون.ولی شب اصلا نمیرارم کسی جز خودم یا شوهرم ببرتش بیرون.اگه اتفاقی هم بیوفته میگن مادرش بچه رو‌نتونست نگهداره.خیلی دلم پر بود از دیشب.منتظرم شب بشه به شوهرم بگم اصلا رفتارت درست نبود،وقتی من مادر میگم نه تو جمع ببد حرفمو تایید کنی نه اینکه کار خودت رو بکنی