۳ پاسخ

دعوای لفظی چیه...من حامله بودم کتکم میزد در حد مردن ولی الان ادمش کردم ک نمیتونه از گل نازک تر چیزی بگ

اوخی الهییی🥺🥺
احتمالا فشارعصبی ک واردشدس مواظب خودت باش🥺

انشالله ک چیزی نشده منم ۳ یا ۴ ماهه بودم دعوای شدید لفظی کردیم شب تا صب ده تا کابوس وحشتناک دیرم ک هر بار با گریه و جیغ بیدار میشدم یعنی صب میگفتم یعنی بچم سالمه....ی کم آب قند بخور دیگه شور نزن

سوال های مرتبط

مامان آوین مامان آوین ۴ سالگی
سلام‌ خوبین خوشین انشاالله
مامانا من‌ دخترم تو مهدشون ناهارمیخورن و مهدشونم مهد خیلی خوبیه بعد چن روز پیش ک از مهد اومد بهم گف ک مامان منو دوستم غذای مونده بقیه بچه هارو خوردیم من تعجب کردمو با دخترم حرف زدم ک درست نیستو اینا امروز با مدیر مجموعشون صحبت کردم و گفتم ک حواستون باشه ب بچه هاو بهداشتی نیس اینکارو من بچمو ب شما سپردم اعتماد دارم بهتون گفتن ک امکان نداره همچین اتفاقی افتاده باشه گفتن ما ب تعداد همه بچه ها غذا سرو میکنیم و بعد بچه هارو صدا میکنیم بیان سر میز و ممکنه چند نفر غیبت کنن غذاشون رو میز میمونه و حتمااز اون خورده و ما ب بهداشت و اینا وسواسی عمل میکنیم و ازاین حرفا ک واقعا تمیز هم هست مهدشون..بعد گفتم باشه و گفتمم ک کلا دوبار برا دخترم نریزن غذا و ی دفعه بخوره کلا چون یکم اضافه وزن داره..خلاصه الان باز از دخترم پرسیدم گف نه مونده غذای بچه ها بود ک یکم تو بشقابشون مونده بود و اینکه بقیه مربیاو بچه ها رفته بودن ی اتاق دیگه دخترمنو یکی دیگه از بچه ها با اشپز سر میز بودن ک دخترم میگه خاله ک خانوم اشپزه حواسش نبود ب ما ندید و دوستم گفت ک بیا این پلوهارو بخوریم منم خوردم کسی ندید مارو..دخترم طفلکی گفتم‌اون غذاها دهنی بود شوک شد اصلا چون از رو ندونستنو حرف دوستش اینا این کارو کرد بقیه باید حواسشون میبود..حالا بنظرتون من مدیرش پیام بدم‌بگم ک واقعا همچین اتفاقی افتاد و انقد با اطمینان نگه و حواسشون بیشترجمع باشه
مامان نیلی مامان نیلی ۵ سالگی
سلام مامانا دخترم ماه دیگه انشالله میره تو پنج سال .اما وابستگیش به من خیلی زیاده .البته خب منم خودم تو جایی که زندگی میکنم ارتباطاتم کمه از خانواده و فامیل .شوهرمم بخاطر مشغله کاریش نمیتونه زیاد وقت بزاره با بچه حق میدم بهش .منتها دخترمم ازم انتظار بیش از اندازه داره و واقعا افسرده شدم خودم هیچ تفریح و سرگرمی ندارم همش تو خونه ام اما چون دوست ندارم بچم منزوی و غیر اجتماعی بشه سعی میکنم مرتب روزی یکی دو ساعت ببرمش بیرون تابش بدم .تو خونه باهاش نقاشی میکشم و سرگرمش مسکنم همش میگه بیا نی نی بازی کنیم خلاصه که فقط با من وقت میگدرونه من هم واقعا تایم آزادی برا خودم ندارم .هر وقتم بهش میگم مامان خسته شدم نمیتونم بیام باهات بازی کنم همش میزنه زیر گریه و نق و غر وقتی هم میبرمش بیرون تو جمع که میبرمش به خودم میچسبه با هیچ بچه های بازی نمیکنه اصلا انگار بلد نیست شادی و بچگی کنه .چکار کنم خسته شدم .تورو خدا شما بگین چکار میکنید با بچه هاتون