۱۱ پاسخ

آفرین به تو .....اما اگه روزی نتونستی مثه امروز باشی خودتو سرزنش نکن.....تو داری تمام تلاشتو میکنی این مهمه نه نتیجه......همه ی آدما روزای افسردگی دارن روزای پر انرژی دارن، این خاصیت ادمیزاده

رابطه منو شوهرم ایقد سرده که هست تا سه چهر ماه هم نداره حتی هوس هم نمیکنه

آخه واقعا سخته اما اشتباه بزرگی کرد الآن دیگه هیشکی نمیگه شوهرش مقصره میگن زنه خیانت کرد خدا لعنتشون کنه ی محبت چی ازتون کم میکنه

فدات عزیزم

قبول نکرد هر کاریش کردم نمیره بازهم خدارو شکر الان پسرمو دارم این 18سال ایقد تحملش کردم

نه خیلی تلاش کردم فایده نداشت حتی تهدیدش هم کردم بهش گفتم کاری میکنی که برم با ی مرد نامحرم که محبت از یکی دیگه بخوام اصلا تنها جوابی که داد اینجوری با دست خودت قبر خودتو میکنی

بابا شوهر من همه چی رو ب طلا و خورد خوراک خونه میبینه واقعا ایجور نیست بخدا آدم دلش خوش باشه با ی لقمه نون ماست راضی میشه این شوهر من انگار ن انگار که منم ی زنم ب محبتش به حرفش ب تعریف کردن ب بغلش ب بقیه چیزا که ی زندگی زناشویی داره منم نیاز دارم میگم ها یا نه میگه چیه چی کم داری میگم احمق میشه هر چیزی رو گدایی کنی شبت روز بشه اما چطور برم محبتو گدایی کنم

آخ خدا همه دارن حسرت میخورن که شوهرم من چقد دوستم داره امام من بخاطر کمبود محبتش حرف نزدناش عشق بازی نکردناش واقعا افسردگی شدید گرفتم خسته ام بخدا همش دلم میخواد بمیرم از این زندگی لعنتی راحت شم دوباره پسرم

آفرین بهت باریکلا آفرین دقیقا هممون تو این شرایط هستیم چه خوب میفهممت و درکت میکنم ...
وای که چقدر منم دلم حلوا میخواد مفصل بشینم یه دل سیر بخورم حیف که همون افسردگی به من غالب شده بیشتر کمبود محبت ❤️...

خسته نباشی دستور حلوا رو میدی

خسته نباشی عزیزم،واقعا سخته🥲

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۱۲ ماهگی
وااای امروز چه روز خسته کننده ای بود آخه ۸ پاشدم بچه رو آماده کردم بردم بهداشت واسه واکسن یک سالگی موقع رفتن چای و کلوچه خوردم از قضا چشم نفس رو دوباره مثل یه ماه پیش حشره زده باد کرده بهم گفت ببر اون یکی بهداشت دکتر ببینه اجازه داد بیار بزنم پیاده بردمش نشون دادم زیاد راه نیستا بچه بغل سخته کلی کالریم رفت بردم دکتر تایید کرد دوباره بردم بهداشت خودمون واکن ها رو زد اومدم خونه ظرف شب مو شستم حالا تنها بود چیز خاصی نداشتم بعدش شوهرم اومد گفت نهار درست نکن دیشب سرکار بود مامانم برام پلو خورش آورد نخوردم آوردم خونه خلاصه ندارم همون شد بعدش ظرف شستن داشتم شیر برنج برا نفس درست کردم برای فرداش هم سوپ درست کردم چون فردا دوباره شوهرم شیفته و تنهام غذای نفس رو امروز آماده کردم وگرنه نمی‌ذاره کار کنم بعدش برای نهار فردا من و شوهرم قیمه درست کردم برنج رو اول پاک کردم بعد درست کردم مادر شوهر برگ سبز داد درست کردم سرخ کردم خلاصه تا شب هی طرف ریخت بیشتر شو شستم بقیه فردا از ظهر همش آشپزخونه م نفس هم بایستی توجه میکردم بهش چون مامانم یکسره امروز اینجا بود خیلی بازیگوش شده اذیت می‌کنه تنهایی تمام خونه کمد کابینت همه رو میخواد بهم بزنه😂😂شماها چیکار میکنید دوستان ؟