۲۰ پاسخ

نه چون آدمای جدید میبینه براش جالبه...من حس میکنم بچه ها از ما خسته میشن براشون تکراری میشیم...بارها متوجه این موضوع شدم

نه ربطی به اب وهوا نداره
دختر من همینجوره میرم خونه مادرم چون خواهرزاده هام وخواهرام اونجان اصلا طرف من نمیاد بهم نمیچسبه برا خودش نشسته بازی میکنه یه گوشه ولی خونه خودم پارم میکنه همش بهم بند میشه همش نق نق

پسر منم همینجوریه

خو شاید دلتنگه دلش بیرون میخاد مهمونی میخاد ببرش بیرون پاساژ مهمونی
منم تا دوماه اول هیجا نمی‌رفتم بچم دیوونه شده بود الان ی روز در میون شده میبرمش بیرون یا خونه فامیل شبا با باباش تا سر کوچه میره و برمیگرده ساعتای ک با هیچی آروم نمیشه فقط نق میزنه تماس تصویری با خواهرم و مامانم میگیرم میبینتشون آروم میشه چون مامانم و خواهرم ازم دورن ی شهر دیگ
از صب تا شب شما باهاش کلنجار میری معلومه هم شما خسته و بی حوصله میشی هم اون طفلی ن شیر میخوره ن غذا

نه چون اونجا شلوغ بود دورش براش جالب بود منم پسرم وقتی میریم جایی ک شلوغ کیف میکنه

پسر منم آبرو داره بچم جلو بقیه از ایناس که بقیه میگن از پسرشون یاد بگیر آقاست اما تو خونه یکسره میگه بغلم کن کنارش می‌شینم از بس از سروکوام بالا میره دهنم سرویس میشه آخرشم بغلم آشپزی میکنم

بچه رو هر روز یه ساعت ببر بیرون تاب بده...باماشین...چون گرمه نمیشه رفت جایی

ولی بنظرم آدم جدید که میبینه براش جذابه .حس میکنم از شلوغی خیلی خوشش میاد .ولی من بدم میاد از شلوغی دوس ندارم برم جایی شلوغ باشه

والا دختر منم همینه
خونه باشم سرویسمون می‌کنه ولی تا پامو می‌زارم بیرون خوش خنده و اروم میشه
البته منهای توی ماشین 🥴

همه بچه ها همینجورن اونجا جای جدید ادمای جدید دیده برای همین ساکت بوده پسر منم خونه خودمون گریه میکنه ولی خونه بقیه نه ارومه

پسر منم اینجوریه کسی باور نمیکنه شوهرمم قشم میخوره اذیت میکنه اینجوریه میبرمش پیش خواهرم میرم بازار میگ ارومه بازی میکرد اصلا اذیت نکرد خونه مادرشوهرم میرم اصلا اذیت نمیکنه کسی میاد خونه اذیت نمیکنه بعد فهمیدم دورش شلوغه خوشش میاد وقتی تنهاست بهونه میگیره

ببین منم همینم
خواخرم‌میگه ناراحتی مهمونیتو کوفتت نمیکنه
گفتم اخه همه فکر میکنن دروغ میگم
گفت چ اهمیتی داره اصل اینه روزتو خراب نکرده
شمام همینه

شاید دوست داره دوروبرش شلوغ باشه حالا چرا میگی آبرومو برد؟!!! میخواسته بهت خوش بگذره مسافرت از جونت در نیاد

نه بابا ب آبو هوا ربطی نداره دختر منم اینجوریه میریم بیرون همه میگن اینکه خیلی دختر خوبیه چرا میگی گریه میکنه همش بقول شما همه فک میکنن من دورغ میگم

ن دوست داره دورش شلدغ باشه پسر منم همینه

😂😂😂وی‌وی پسر منم اوایل اینطور بود بابام و مامانم میگفتن بچه به این ساکتی چرا الکی میگی😐😐😐

خداشاهده چنان نق میزنه خواهرم از اصفهان با شوهرش اومد 2روز خونمون بود این بچه ساکت بعد گفتن چرا همش دروغ میگی که ایطوره اینکه ساکته .اصلا ابرو منو میبره پیش مردم فک میکنن من دروغ میگم .همین کت خواهرم رفت شروع کرد به نق ونق ونق .کاری میکنه من وقت دستشویی رفتن ندارم

ولی اونجا بچه زیاد بود .شلوغ بود نمیدونم از شلوغی خوشش میاد .نمیدونم چشه تو خونه خودمون

شاید دوست داره تو جمع باشه، تو خونه حوصله ش سر میره

آره شاید گرمش میشه طفلی

سوال های مرتبط

مامان آرکان مامان آرکان ۱۰ ماهگی
امروز ناهار خونه مادرشوهرم بودیم، مادر بزرگ و خاله های همسرمم اومدن ( خاله هاش مجردن و معلم ان)
هرچی می‌خوردیم یه خاله اش به زور می‌گفت به آرکان هم بدین میدید ما نمیدیم خودش میداد، فک کنین شربت خوردنی می‌گفت بزار یذره بدم گناه داره! سر سفره می‌گفت ماست رو نگاه می‌کنه انگشتشو میزد به ماست بده بهش!!! از چایی خودش میخواست بده بهش!!! اصلا یه کارای خاصی میکرد حالا خوبه خدارحم کرده مادرشوهرم اصلا اینجوری نیست بخواد هم چیزی بده میپرسم بدم؟ یا میگه اگه صلاح بود بده
نمی‌فهمم این چرا این جوری میکرد اصلا عجیب اعصابم خورد شد حالا من که مادرشم اصلا تو لیوان خودم یا قاشق خودم بهش چیزی نمیدم
حالا اینش عجیبه بستنی سنتی آوردن میدونستم باز داستان شروع میشه گفتم من نمی‌خورم بخورین میام میخورم رفتم اتاق بچه رو بخوابونم اونم که نخوابید گریه کرد مجبور شدم بیام بیرون!!!
انگشتشو کرده تو بستنی میده به آرکان من جوری عصبانی شدم رفتم بچه رو از بغل شوهرم کشیدم بعد به شوهرم با عصبانیت گفتم تو چرا اینجا اینجوری شدی خب مگه خونه خودمون می‌دیم گفت نه گفتم پس چرا اینجا پایه رفتارهای اینا شدی زود جبهشو تغییر داد ولی با این حال من خیلی کفری بودم بعد که رفتن هرچی از دهنم دراومد پشتش به مادرشوهرم گفتم اونم گفت دلش میسوزه میگه گناه داره منم گفتم دایه مهربان تر از مادر شده پس!!
اینم بگم بچم حساسیت به پروتئین گاوی داره بستنی و ماست هم که سنتی بود دیگه فک کنین چه نورعلی نوری بود