۱۴ پاسخ

نه عزیزم لطفا توی کتت بره.. من خودم یکسره در حال وقت گذروندن با پسرمم.. چون اصللااااااا تنها بازی نمیکنه .. دائم بهم چسبیده .. منم باهاش بازی میکنم که بهونه الکی نگیره

پریسا جان کل روز که ادم بازی کنه وقت برای کاراش نمیمونه من خودم اینجوری ام که از اشپزی ام برای رهام بازی میسازم‌مثلا میشونم رو کابینت میگم پیازو بده بمن حالا روغن باهم بریزیم و واقعا ذوق میکنه
یا مثلا گوشت میخواستم خورد کنم نشوندمش کنارم یه چاقو بازی دادم‌گفتم توام بردار خورد کن ده بار کل گوشتو خالی کرد رو سفره باز جمع کردم وسطش سه بار رقتم دستاشو شستم ولی چه میشه کرد واقعا اما الان خونم بهم ریختس رهامم وسط خونه خوابیده نمیتونم تمیز کنم اشپزخونه پراز ظرفه برقم نداریم دارم‌خفه میشم

نه منم مثل خودتم ۱ ثانیه هم حوصله ندارم

نیم ساعت تایم با کیفیت با توجه و شاد با بچه بگذرونی و به دلش رفتار کنی کافیه.
نیاز نیست صبح تا شب بازی کنی.
بلخره مادر هم آدمه هزارتا کار داره
بعدم مادر خانه دار ناخواسته تمام وقتش در اختیار کودکشه

من بچم اصلا تنهایی بازی نمیکنه مدام میگه مامان واقعا میره رو اعصابم مدام دررفت وامدم به هیچ کاری تو خونه نمیرسم فقط اگه غذا درست کنم دیگه هیچی چون فوق العاده نق میزنه اعصابم قاطی میکنه

چسبیده ک همیش میخواد باهاش بازی کنم ولی میرم پیشش پنج دیقه ده دیقه بعدش ب ی بهانه تنهاش میکنم تا خودش بازی کنه .اکثر اوقات حوصلم نمیکشه چون کوچیکه هم هس باید حواسم بهش باشه

من از شب معمولا ناهار بار میذارم صب کارامو میکنم که بتونم نیم ساعتی بازی کنیم نمیدونم منظور چیع بچه ها بیشتر ازچند دقیقه حوصلع وتمرکز ندارن
عصرم بیرون
الان هییچی مث بیرون و طبیعت به درد بچه نمیخوره

ربطی به حوصله نداره
صب تا شب بازی کردن با بچه آثار خوبی برا بعدش ندارهـبخصوص 2سال به بالا
نهایتا روزی 2ساعت بازی باقیش باید مستقل بازی کنه خودش

بعد یه چیز دیگه رهامم بد غذا شده اصلا باید با نقشه برنامه ریزی غذا بدم درصورتی که تا چندوفت پیش میکشیدم تو بشقابش میشست سر سفره خودش با قاشق عذاشو میخورد الان باید بدوام بزارم دهنش
اما شربت سانستول مولتی ویتامین اهن گرفتم به نظرم رو اشنها اثر داره

سلام خخخ نه بابا چرا دروغ. واقعا اگه بازی نکنم همش گریه میکنه یا با تلویزیون سرگرمش نیکنم یا تو اشپزخونه بقیشم که باهاش بازی میکنم.

من از صبح تا ساعت پنج عصر ، گیر صبونه ، تمیز کردن خونه، نهار ، دادن غذا ،چمعذو جور کردن
ولی بعدش میبرمش پارک و بیرون و یه ذره خرید خونه تا هشت نه شب
میارمش خونه
گناه داره بچه
البته شما بارداری ، واقعا خیلی سخته شرایطت

من امروز ب معنای واقعی سگ شده بودم از دست آرکان😑یک ونیم تا دو و ربع بکوب گریه همراه باجیغ بنفش اصلا آروم نمیشد بعدش ک گفت غذا بده ولی با سس قرمز همه جارو کرد روغن خورشت مرغ و سس قرمز هرچی هم میگفتم بشین ی جا بازم گریه رو شروع میکرد دوست داشتم بزنم لهش کنم ولی دلم نیومد

پسرمن دوساعت طول میکشه غذا بخوره بعد اون خواب یکم ب کار خونه برسم و غذا بزارم وقت نمیشه ک برا بازی 😕

کل روز که نمیشه مگه کارگر یا کمکی داشته باشی...ولی من صبح زودتر بیدارمیشم نهار درست میکنم که تایم نهار درست کردن بتونم باهش بازی کنم ..البته روزهایی که خستم یکم نهار یکم بازی یا شام هم همینطور...
بزار بچه هیچی نخوره تا گرسنه بشه فقط به غیر غذا خوردن چاره دیگه نداشته باشه اینطوری بدغذاییش خیلی خوب میشه من ۳ روز پشت هم همین کارو کردم بهتر شد

سوال های مرتبط

مامان فندق   وتو دلی مامان فندق وتو دلی ۲ سالگی
خانما یه چیزی مینویسم اما نیاین بگین تو چقدر حسودی چشمت به بچه های مردم هست و این حرفا دیروز رفته بودم خونه خواهرشوهرم روضه دوستش بچش همسن پسر منه بعد اتمام روضه یه بشقاب میوه خوری حلوا عربی با نون خورد به علاوه سه تا خرمای آغشته به ارده که داخلش هم گردو بود به همراه نون حلوا عربی کلا سنگینه من یه قاشقم بشه دوتا سردرد میگیرم به همراه یه کیک یزدی بچه خواهرشوهرم ۶سالشه یه عالمه حلوا با نون خورد با سه تا کیک یزدی با یه بشقاب پلو خورش شام خورد آره هر چی شما میگین واقعا من شمردم اصلا ناخودآگاه به جایی رسیدم همش خوردن بچه ها مردم رو نگاه میکنم مشکلی هم ندارم فقط دلم میخاد بدونم پسر من چرا هیچی دلش نمیخاد به هیچی علاقه نداره سمت هیچی نمیره حتما باید به زور بش بدم غیر زور رو هم امتحان کردم تو این دهه اینهمه بیرون بودیم گشنه و تشنه بود کلی نذری میدادن هیچوقت طلب چیزی نکرد بعد اینا رو به شوهرم میگم میگه اونا مشکل دارن منم میگم بچه ما مشکل داره نه اونا وگرنه همین حلوا رو تمام بچه ها له له میزنن براش خیلی حرص میخورم مطمئنم ام اس میگیرم
مامان فندق   وتو دلی مامان فندق وتو دلی ۲ سالگی
امروز یکی از بدترین روزای زندگیم بود من واقعا هر روز با پسرم یه چالشی دارم دیگه از هیچ چیز و هیچ کس نمیترسه نه برای من نه باباش تره هم خرد نمیکنه سر خوردنش داغون داغونم شوهرم امروز بهم گفت یه مشکلی داره وگرنه مگه میشه بچه هیچی دوس نداشته باشه انصافا مگه میشه بچه از شیر انبه غلیظ یا همون شیک انبه اونم خودم زحمت میکشم درس میکنم یا شیر موز یا معجون یا بستنی خوشش نیاد به خدا هیچ بچه ای رو ندیدم بستنی دوس نداشته باشه آنقدر شوهرم اصرار کرد بهش بخوره از صبح هیچی نخورده بود ساعت ۶غروب اومدیم بهش شیک انبه بدیم جفتمون رو رنگی کرد بسکه حرص خوردیم آخرم شوهرم کاسه رو کوبید تو دیوار حتی نمیخواد لب بزنه ببینه مزش چطوریه فقط ناهار خورده بود که اونم بلافاصله کلش رو بالا آورد روز به روزم داره بدتر و حرف گوش نکن تر میشه خیلی خستم خیلی روح و جسمم داغونه دلم میخاد یه کوله ببندم نصفه شب برای همیشه برم و دیگه هیچ کس رو نبینم حالا در کنار همه اینا بعد اون پروسه شکستن کاسه بردیمش پارک یه خانمه متولد ۷۸سه تا بچه داشت ۷ساله ۶ساله و۶ماهه یه طوری حرف میزد که میگفتی وای زندگی با بچه چه لذت بخشه با اینکه اون دوتا بزرگه مدام صداش میکردن و اون شش ماهه داشت گریه میکرد قشنگ داشت می‌خندید و سیگار می‌کشید نمیدونم من مشکل دارم یا اونا خوش به حال بچه هاش با همچین مادر آروم و ریلکسی بیچاره پسر من با این پدرو مادرش