۸ پاسخ

خونه تمیز میشه شلختگی هانظم میگیره اما اون بچه به آغوش مادر احتیج داره اولویت باید بچه باه والا کارخونه تمومی نداره چشم روهم میزنی بچه بزرگ شده دلت برای آغوش کشیرنش لک میزنه من خودم ادم وسواسی و تمیزی به شدت بودم اما تمام وقتپو گذاشتم برای دخترم خونه زندگی رو بیخیال شدم هفته ایی دوبار جاروبرقی و طی میکشم و گردگیری میکنم شب ها غذای فردامو اماده میکنم

من صبحا که دخترم هنوز بیدار نشده کارامو میکنم چون بلا استثنا باید هرروز جارو گردگیری و تی بزنم سرامیکارو دیگه بعدش که بیدار میشه میارمش اشپزخونه غذا درست میکنم ظرف میشورم

پس من چی بگم تو شهر غریب دست تنهایی مادرم یک روز هم پیشم نیومد دختر شش ساله هم دارم واقعا جنازه ام داغونم

منم نمیتونستم الان ی چند وقتیه یکمی بهتر شده میتونم حداقل غذا درست کنم😑وقتی میخابهو اینا من دیگه چندتا چندتا کارو انجام میدم😂

الان رها کن یه ماه دیگه درست میشه🤣
من الان صبحا که خوابه خونه تمیز میکنم کارم تموم میشه بیدار میشه

منم تا حدی رها کردم البته ن که کثیف باشه ها ولی مثلا شاید لباس خشک شده ها نصف روز طول بکشه تا کنم بزارم کمد یا مثلا ظرفها رو بچینم سر جاش، کلی از جاهای خونه هم که وسایل بچه هست رو تخت خودمون که انقدر هی بالش و آغوشی و روانداز بچه هست که دیگه هیچ موقع مرتب نیست

وای منم اینجوریم اوایل خیلی رو مخم بود به هم ریختگی خونه و عصبی میشدم ولی الان ولش کردم دیگه چیکاکنم بچه از همه چی واجب تره

من رها کردم خونه شده بازار شام😐😂

سوال های مرتبط