مامانا اون سریع داخل تاپیک قبلی گفتم دختر طبقه بالا خیلی میاد پایین نمیزار درست بچه ام بخوابه همش تو سرمه چند روز پیش اومد خونمون با مامانش هی علی اصغر اذیت میکرد بچه ام میرفت سمت ماشینش میرفت هولش میداد خودش سوار میشد هر اسباب بازی ک علی اغر میگرفت اونم میگرفتش بعد علی اصغر هی گریه میکرد دختر خودش ۳ سالشه هی میگه من میخام علی اصغر بغل کنم من دیکه اعصابم خراب شد داد زدم گفتم الان بچه ام میندازی مامان هم هی نگاش میکرد کاری باهاش نداشت من بهش گفتم دیکه نیای پیش پسرم اذیتش میکنیاز اون روز مامانش قهر کرده گفتم بدرک ک قهر ببخشید بچه ام انداخت خدایی نکرده بالایی سرش انداخت خوبه اون سری هم بزوز بغلش کرد زورشو نداشت افتاد رو علی اصغر سر علی اصغر خورد زمین پیشونیش باد کرد منم ب مامانش گفتم اگه شوهرم بفهمه کل ساختمون ب آتیش میکشه یخ گذاشتم روش بادش خوابید حالا من دیکه دیدم بچه پرو بچه ام اذیت میکنه بهش گفتم دیگه حق نداری بیای پایین بچه ام تو خونه خودمون هم آسایش نداره حالا مامان بدش اومد قهر کرد گفتم بدرک بهش بر خورده به بچه اش گفتم نیا خوب گفتم ؟؟؟

۹ پاسخ

خوب کردی تقصیر مامانشه که انقد پروووو

من مثلا به پسر خاله هام میگم نگیرینش
ولی دختر دوستمم با اینک ۷ سالش ولی باز ناجور رفتارش
حالا پسرم انقد باهاش مچ میشه با خرابکاریاش ولی دیگ میبیمم اینجور خودم همش پیششم

ببین بچه تو هنوز اندامش سفت نیس ک اینجور یکی بغلش کنه
عروسک بازی ک نیس
مثلا با ده سال ب بالا هنوز بهتر بازی کنه دخترم باشه باز بهتر
ولی با زیر ده سال بنظرم بخاطر طبیعیتشون رفتار اتفاقا نرمالی ندارن
مگ در حضور خودت و کنترل خودت

اره خوب گفتی گلم چی مهم تر از بچه خودته بعدم اگه خدای نکرده زبونم لال اتفاقی بیفته فردا شوهر و خانواده شوهر و همه میان که اره تو حواست به بچه نبود و فلان و اینکه اون زن باید خودشم بفهمه الان ما یه همسایه داریم دختراش میومدن پیش پسرم بعد زنه اگه یکیشون نزدیک پسرم میشد میزد رو دستاشون میگفت اجازه نداری دست بهش بزنی این بچش

والا خوب گفتی ولی یکم آروم تر میگفتی اونم بچس نمیفهمه به مادرش میگفتی بهتر بود منم خواهر زادم یه سالو نیمش بود پسرم دنیا اومده بود میگفت باید بزاریش بغل من هنو نمیتونست حرفم بزنه🤣🤣🤣🤣ولی با دست خودمون میزاشتیم بغلش بخدا من میلرزیدم از ترس

خوب گفتی
من آبجی داداش خودم ۷ و ۱۰ ساله ن هنوز نمی‌ذارم بلندش کنن میگم یک موقع خدایی نکرده خودشو پرت میکنه اینا زور ندارن بگیرنش ، بعد صدبار پشیمون شو دیگ فایده نداره
ب جهنم بذار ناراحت بشه
آسایش خود آدم از هیچی مهم تر نیس

اگه باز خواست بیاد خونتون هرسری ی بهونه بیار که نیاد دیگه کم کم اونم نمیاد

خوب کردی بابا
منم خوشم نمیاد ازینکع همش همسایه بیاد خونم چ برسه اینکه بچش بچمو اذیت ککنه

عجب ادم های پیدا میشن !!!!! من اصلا خوشم نمیاد با همسایه رفت و آمد داشته باشم

سوال های مرتبط

مامان ساحل🍭 مامان ساحل🍭 ۱۵ ماهگی
مادرشوهرم خانواده خودشو دعوت کرده افطار.موقعه افطار بچم گریه میکرد همه سرشونو کردن پایین و غذا خوردن،بعد افطار که شد خاله های شوهرم موقعه جمع کردن ظرف و شستنش امدن که بچه رو بده ما،هی گفتم نه دارمش.یه خاله اش کنه شد و گفت بده و به زور داشت میگرفت،گفتم خاله بچم گریه میاد میگم نه یعنی نه.هی به دخترم میگفت بیا بچمم گریه،اخرش عصبی شدم گفتم نمیبینی بچه میبنتت گریه میکنه،ولکن دیگه.خواهرشوهرمم امد بدش من گفتم گریه میکنه،میگه نمیکنه به زور داشت میگرفت،گفتم ولکن بچه رو برو به کارات برس،بچمو خودم دارم،به خانوم برخورد.
حالا صبح من امدم پایین غذا بار گذاشتم و‌سالاد درست کردم،خواهرشوهرم یه کوکو درست کرد و چایی زد.اونوقت همشون بعد غذا خوردن از همه تشکر کردن جز من،خیلی بهم برخورد
هر دفعه میان اینجا من باید پاشم ظرف بشورم و کارا رو برسم،حالا امشب مجبور شدن ظرف بشورن حرصی شدن.شوهرمم سرکاره،زنگ زد خوبی بچه خوبه،گفتم لجدداره میگه پیشم باش،گفت بهتر،بشین پیش بچه تکون نخور خودشون کارا رو برسن الکی خودتو خسته نکن🫠