۷ پاسخ

بسلامتی
کدوم بیمارستان بود

خدا رو شکر عزیزم
خدا حفظش کنه💗

خوشحالیم برات بهتر شدی کوچولو 🥰

اوخودااا ننه 😍😍 خدانگهش داره

پرستارا بابچه ها بد اخلاق بودن یا مادرا

آخرش بد شد که

قربون قیافش خدا حفظش کنه🥺😍

سوال های مرتبط

مامان هدیه امام حسین مامان هدیه امام حسین هفته هفدهم بارداری
مامان دخترم مامان دخترم ۳ ماهگی
پارت۲
صبح شد رفتیم بیمارستان از داروخونه بیمارستان همسرم کیف مخصوص مادر و نوزاد تحویل گرفت
رفتیم توی اتاقی که قرار بود داخلش بستری بشم دو تخته بود که از شانس خوبم فقط من توی اون اتاق بودم
پرستار اومد برام سوند وصل کرد
یکم سوزش داشت و میترسیدم ولی خداروشکر قابل تحمل بود سختیش این بود که باید با سوند پا میشدم راه میرفتم و مینشستم و مدام احساس ادرار داشتم ....🥲
پرستار اومد و گفت باید بریم روی ویلچر نشستم و به سمت اتاق عمل رفتیم
وقتی منو برد اونجا اولین کسی که اومده بود برای عمل من بودم و چندتا دکتر و پرستار که درباره همههههه چیز به غیر عمل و جراحی صحبت میکردن 😂😂😂😂
مثلا درباره حقوق اضافه کاری قیمت سیمان....
و منم داشتم استرس میکشیدم😑🤣و دعا میکردم زودتر دکترم برسه
بعد از نیم ساعت نشستن اونجا بیمارهای دیگه هم اومدن که عمل های مختلفی مثل بینی زانو و کمر داشتن هم اومدن....
یه پرستار اومد و بهم گفت بریم اتاق سزارین
و بازم خودم تنها نزدیک ۲۰دقیقه اونجا نشستم و استرس کشیدم همچنان سررررردم بود یخ زده بودم منتظر که دکترم بیادش😁
زرنگار زرنگار قصد بارداری
رفتم بی بی چک گرفتم فردا صبح بزنم مارک مدیکور شماهم اگر دوست داشتید واسم دعا کنید منم راضی ام به رضای خدا هرچی خیره ...
عصری خیلی دلم شکسته بود خیلی غصه خوردم و گریه کرد
مادرشوهرم عمل داشت از روز اول خودم بردمش پیش دکتر خودم بستریش کردم خودم هرروز پیشش بودم در روز ۲ساعت میرفتم دوش میگرفتم لباسام میشستم میرفتم باز بیمارستان ...۳تا هم دختر داره اونا فقط دیقه به دیقه زنگ میزدن ...
عصری برام دعا کرد گفت انشالله واسه زایمانت برات جبران کنم
من هرکاری میکنم برای رضای خدا برا اینکه یه روزی توی راه زندگی خودم بیاد ویه روزی خدا برام جبران کنه ...
توی بیمارستان توی بخش به هرکسی میگفتم عروسشم باورشون نمیشد میگفت عروس این دوره زمونه به مادرشوهر نمیسازه ولی خدا شاهده من بهم ظلم زیاد شده ولی دلی کار میکنم برای هرکسی که کار کردم...
خلاصه یکی از دوستامم توی همون بیمارستان اومده بود برای زایمان ...
حسودی نکردم بخدا ولی دلم خاست منم اگه روزی خاستم برم بیمارستان واسه زایمان باشه دلم شکست و تو خودم فرو ریختم...
دعا کردم ای خدا هرکی خاست بیاد بیمارستان واسه زایمان باشه آرزوی دلش
خواب دیدم یه بچه ناز بغلم بود لپای تپل و نرمی داشت چسبوندمش به صورتم هنوز حسش توی قلبمه و از ته دل آرزوشو کردم ...
خلاصه که الهی خدا به هر کسی که بچه میخاد صحیح و سالم و صالحشو بده ...
🤲🤲