انگار دقیقا از روزی که نطفه این بچه ی معصوم بسته شده منم یکی هل داده افتادم تو شلوغیای زندگی
بنایی و خونه تکونی و اسباب کشی و مشکلات خواهر و برادرم و خونوادم و غصه هاشون دغدغه های کاری همسرم البته اون نمیزاره من زیاد چیزی بفهمم ولی احساس میکنم طوری هم که باید درکم نمیکنه
نمیدونم حکمت خدا چی بوده

چقدر روم فشار اومده هم جسمی هم روحی بیشتر
یه پسر دوساله دارم طفلی اونم یکم اذیت شد تو این شلوغیا البته دهن منم سرویس کرد
حتی گاهی وقت ندارم به دوست داشتن فرزند درونم فکر کنم
نمیدونم همه چیز چرا یه هو اینجوری شد
ولی مطمئنم یه حکمتی بوده
که تک و تنها این همه بار افتاد رو دوشم
واقعانم تک و تنهام
امیدوارم یکی دوهفته دیگه همه چی درست شه و با بچه م تا زایمانم یه تایم آرومی رو طی کنم
واقعا نیاز دارم بهش
مغزم خستست اونقدرم که میخوام گریه کنم به حال خودمم دیگه توان نداره
دعا کنید خدا بهم قوت و توان بده بقیه کارارو هم تموم کنم راحت شم

۶ پاسخ

ان شاالله هر چه زودتر ختم بخیر بشه وشما به ارامش برسی😔😔

دختر روزی رسونه درست میشه

منم همینم

توکل کن بخدا
ولی تنها تر من جایی نیس ن خانواده ن هیچ کسیو ندارم از صبح تا شب افتادم گوشه خونه ی شوهر کردم چشم بازار در اوردم اصلا نیس
تا یکم ازش محبت و توجه میخوام باهام بحث میکنه و ولم میکنه میره گاهی شبا نیس کار و بارشم یهویی خوابید
کلا گوشیمم زنگ نمیخوره مامانم بگه مردی یا زنده
هرروز کارم شده گریه و ب زور ی لقمه غذا میخورم
نمیدونم این حاملگی کار درست بود یا غلط
فقط امیدوارم بچم سالم باشه
تمام بچه ها بااین همه استرس سالم و سلامت بدنیا بیان

انشالله که زندگیت به زودی سرشار از آرامش بشه و همه مشکلات رفع بشه

دقیقا مثل همیم

سوال های مرتبط

مامان بچه ها مامان بچه ها هفته شانزدهم بارداری
از همه چی خستم
دلم میخاد بمیرم
این چه زندگی کوفتیه من دارم
از پسرم شوهرم متنفرم
از خونه زندگی
مثل گداها
اصلا از پسر بچه ها و جنس نر بدم میاد
چقدر عذاب میدن
به خدا کم اوردم
میگم بچه که به دنیا اومد دوتاشونم بزارم ور دل شوهرم
برم پی زندگیم
طلاق بگیرم برم ترکیه
احساس خفگی میکنم
اینکه اهمیت نمیدن احترام نمیبینم
تمام مشکلات با منع
ولی حق انتخاب ندارم تو هیچ چیز
نظر هم میدم انگار چیزی نگفتم
مادرمم سرکوفت میزنه
میگه بهت گفتم تو امادگی نداری
گفتم من چه میدونستم این مرد این همه بلا سر من میاره
اخلاقش گنده گنده
یه چی میگی فوری تهدید به کتک میکنه
منم پسرم مشت میزنه
گاز میگیره
میپره رو شکمم محکم با دستش گلومو میگیره
مجبوری میزنمش متنفرم اخه پسر چه گو....
از طرفی فشار مردک که بچه تو دلی دختر باشه باید بندازیش

نجس منم از پسر بدم میاد
یه بچه لجباز و حرف گوش نکن که دقیقا نسخه کوچیک پدرشه

به خدا بریدم الانم دارم با گریه مینویسم
دیروز به مادرم گفتم بیا خونه ما
من دارم خفه میشم میگه اول صفره مراسم زیاد
میخام برم مراسم
اینم از مادرم
دلم میخاد از دست همه فرار کنم