۲۰ پاسخ

بعدم یه چیزی که توی همه ی مردا مشترکه اینه که هیچوقت تو روی خانوادشون واینمیستن، شوهرت تو رو دوست داره بهت احترام میزاره ولی همین که بگی مامانت و خواهرات فلانن و بهمانن گارد میگیره . تو این زمینه قلقش رو به دست بیار بزار تو چشم شوهرت تو آدم خوبه باشی . اگه هم موردی پیش اومده با گله و شکایت نگو . طوری بگو که فقط در جریان قرار بگیره

چه حوصله ای داریا گریه برای چی قشنگ حرفتو رک تو روشون بگو ناراحتیت رو هیچی رو تو دلت نگه ندار منتظرم نباش شوهرت ازت دفاع کنه خودت جوری جواب بده جرات نکنن حرف اضافه بزنن

تغذیه ات درست کن استرس و غم از خودت دور کن که یه بچه تپل و خوشگلی بیاری بکنی توو چشمشون ایشالا....😄

عزیزم هرچی ببینن بیشتر عکس العمل نشون میدی وبهت برمیخوره بدتر میکنن اصلابرات مهم نباشه بهترین جواب براشون بی اعتنایی و کمترکردن رفت وآمده
اصلاهم نگو نیاین دیدن بچم بذار بیان حرفاشون به یه ورتم نباشه کاملا ریلکس رفتارکن اما سعی کن ارتباطتتو کم کنی

هم دردیم

متنفرم از همچین ادمایی خدا منقرضشون کنه حالم از خانواده شوهر بهم میخوره حالا همینا ک تو بارداریمون یه زنگی یه سراغی ازمون نگرفتن ک زنده اید یا مرده بعد زایمان مث چی فضولی میکنن این اسمو نزار،اینو نده ب بچه اون بده اینکارو کن اونکارو کن عوضیا

چقد درد منو تو یکیه😔حرف دل منو ردی

عین اینجا همه یه آپارتمانیم جاری و مادرشوهر....
بعد اوایل بارداری من چون است احت مطلق بودم حسرت یه غذا خونگی گرم ب دلم مونده غذا بیرونم می‌گرفت شوهرم اما بو میداد انگار من بدم میومد
بعد همیشه همراه پله بوی آش و غذاهای خوب میفهمیدم
اما نداد بهم منم نمیگم حق دارم حتما باید بده اما دست خودم ک نبود دلم میخواست گاهی مخصوصا بوی آش ک میومد
یکبار خودم کشون کشون رفتم اش درست کردم همش وسطش اومدم خابیدم


بعد برادر شوهرم اومد گفت بوی آش تا بالا میاد من دلم نیومد ندم چندتا کاسه کشیدم برد همه خوردن

همین چیزا همین تنهایی ها آدمو گاهی قوی می‌کنه

مثلا بگو مامانت امروز آش درست کرده بود . تعجب کردم که برای ما نیاورد . حتما کم بوده یا یادش رفته

تو الان توی شرایطی هستی که حساس تری.سعی کن واکنش نشون ندی
جلوی شوهرتم اصلا بدشون رو نگو وانمود کن وجود ندارن وبرات مهم نیست
همسرتم وقتی ببینه تو مدام بدشون رو نمیگی کم کم گله های تو کمرنگ میشه وچهره واقعی خانوادش رو میبینه وپشت وپناهت میشه
خانوادش وقتی ببینن نمیتونن ازارتون بدن کم کم خسته میشن عقب میکشن

عزیزم خب شوهرت بین تو و خانوادش گیر کرده بیخیال تو بارداری ناراحتی برات ضرر داره منم از خانواده شوهر بیزارم منم از مادر شوهر و خواهرشوهر بیزارم منم حرفاشون داغونم میکنن اگه منو میدیدی اوایل بارداری چی سرم آوردن حتی میگفتن نزاری مامانش بیاد پیشش هاا بعد بارداری هزارتا داستان ولی شوهرم حرف اونا براش مهم نیس خداروشکر

اخی عزیزم غصه نخور به این ادمای کم ارزش فکر نکن ب فکر سلامتی خودتو نی نیت باش بزا هرچی میخوان بگن

ببین عزیزم با بچت ازشون انتقام بگیر

همه همینن. ما تو یه خونه زندگی میکنیم منم میرم دکتر یا دکتر بهم استراحت داد حتی نیومدن در اتاقم رو بزنن حالم رو بپرسن . در حالی که وقتی خودشون چیزیشون میشه من کلی پیگیر حالشونم ‌. بنظرم آدم سطح توقع و انتظارش رو از خانواده ی شوهر پایین بیاره خیلی بهتره و به نفع خودمون هست . به چشم یه غریبه بهشون نگاه کنیم و جایگاهی که تو ذهنمون دارن رو پایین بیاریم . وقتی انتظاری ازشون نداشته باشی ناراحتم نمیشی . هر چند خودمم ناراحت میشم ولی سعی میکنم برام مهم نباش

مهم‌نیست که‌ندادن فک‌کن‌نخودش لوبیاش نپخته بود‌میخواستی چی کنی بعدش از نفخ به خودت بپیچی ولش کن بابا به همسرم‌هیچی نگو
رفت و آمدتوکم‌کن‌

حرفاشونو به یو ورت بگیر از خودت چرا ضعف نشون میدی
همه جاییه

اصلا ناراحت نباش عزیزم فدای سرت بهتر که نیستن تو زندگیت خانواده شوهر منم بی دلیل با من بدن دوستم ندارن اولا برام مهم بود الان نه با جاری بزرگم که از تهران میان خیلی خوبن از لج من تو طبقه پایینشون میشینیم از سر ناچاری تا چند وقته دیگه انشالله میریم شوهرم میگه اگه دیدن بچمونم نیان برام مهم نیست فکر میکنم وجود ندارن

اره بزار بیا اونجا بهشون بفهمون کاراشونو فهمیدی

ای خواهر من چی بگم بالا سرشون زندگی میکنم یبار یاد نکردن،مجبوری غصه بخوری اصلا برات مهم نباشه

یه وقت هایی برا همه پیش میاد این چیزا تو اصلا ب دل نگیر فکر خودت و نی نی باش😕

سوال های مرتبط