۵ پاسخ

سلام عزیزم
وقتی دخترم دنیا اومد دوماه خونه مامانم بودم بعدش اومدم خونه خودم شب اول گریه کردم گفتم خدایا چطوری این بچه رو بزرگ کنم سخته دست تنهام و توی شهر غریبم خداروشکر تا الان خدا تواناییشو و صبر و تحملشو داده و خدا نگه میدارم بچه هامونو
منم والا توی شهر غریبم شوهرم می‌ره ماموریت اکثر شبا نیست
والا واکسن چهارماهگی دخترمو زدم سه شب دخترم تب داشت و و خیلی بد بالا میآورد حتی از بینیش بالا میآورد نا نداشت گریه کنه جایی رو نمی‌شناسم و تنهایی نمی‌رم بیرون والا
داشت دخترم از دست می‌رفت توی سه روز من فقط نهایتش چهار ساعت خوابیدم
بعد یهویی ب ذهنم خطور کرد حنا گرما بدن میاره پایین
ساعت سه شب حنا با سرکه سیب حالت خامه ای درست کردم گذاشتم کف پاهاش فقط تبش خوب شد ولی بالا آوردنش هنوز خوب نشده بود
هروقت شوهرم زنگ میزد باهاش می‌خندیدم و نمیگفتن که حال دخترم بده
بعدش دیدم اینجوری نمیشه زنگ زدم به شوهرم گفتم راستشو بخوای حال نورا خوب نیست سه روز خیلی تب داره و بالا میاره حتی از بینیش خودشو رسوند همسرم
بردیم دکتر گفت از عوارض واکسن لعنتی هستش
خداروشکر خوب شد
ولی خداییش خیلی سخته
من هر روز میرفتم بازار حتی با دخترم
حالا اومدم خونمون ن میتونم برم بیرون بخاطر گرماشهر غریبم
جایی رو نمی‌شناسم و ....
یعنی زندانی میشم میام اینجا

عزیزم وضعیت همه مون همینه من بعضی وقتا میرم تو حموم اینقدر دیگه گریه میکنم مولتی ویتامین شو عوض کن به غذا بندازش

وای عزیزم چرا این حرفا می زنی عزیزم بندازش به غذا لااقل چند ساعتی با غذا شکمش پر شه ...خیلی حالم گرفته شد با حرفات عزیزم ای روزا همش میگذره بزرگ میشه می شینی اینارو براش تعریف می کنی...خودتو اروم کن به این چیزا فکر نکن دیگه جدیدا بعضی بچه ها اینجورین خیلی اذیت می کنن بخدا همین پسر خودم فقط کار گریه ی و نق زدن سر برام نمونده دیگه چاره ی نیست تحمل کن تا بزرگتر شه خواهش میکنم ای حرفارو دیگه به زبون نیار

هیوندای شیر نمیخوره حتی با سرنگ هم ب زور من میخوره

الهی عزیزم ... هیییچ مدلی شیشه نمیگیره؟
۱ ماه بمون کم مونده ب غذا خوردن بیوفته راحت مبشی ازین مرحله
🥲

سوال های مرتبط