۱۵ پاسخ

کاملا میفهممت
بچم چند شبه که شبا خواب خوبی نداره یا یهو ۴صبح کاملا سرحال بیدار میشه در صورتی که ساعت ۲ خوابیده و من اون لحظه خسته ترین و داغون ترینم
کل روزم خواب درست و حسابی نداره
یوقتی از خستگی حس میکنم به جنون میرسم یکم تندی میکنم با این بچه ولی همون لحظه عذاب وجدان شدیدم به همه خستگیام اضافه میشه😔مادر شدن واقعا سخته

انگار اینا حرفای منه
الان همه همینن عزیزم ولی چاره ای نیست منم اونروز فکر میکردم به هیچکاری نمیرسم و از شوهرم دور شدم بهش نباید فکر کنی وگرنه خودت بیشتر داغون میشی

هممون همین حس داریم تجربه میکنیم عزیزم غصه نخور

همه ی این چیزایی ک میگیو منم دارم تجربه میکنم.

منم دقیقاااا همین حسا رو دارم
فقط خونه مامانم حالم خوبه
به محض اینکه میرم خونمون میریزم بهم🥺
البته خونه مامانم ،مادروپدرم خیلی کمکم میکنن توخونه تنهام

منم همینم دقیقا همش میگم بم نگه چرا منو اووردی ...کم میارم همش از خستگی تموم کارا خودمم هیچ کمکی ندارم ...از بیخوابی چشام گود شده میگم برم کما دوروز بیهوش شم بعد بیام واقعا داغونم ولی بچه مو میبینم قدرت میگیرم ادامه میدم...نباید کم بیاریم خدا فقط کمکمون کنه❤️

چقد تو منی، دقیقا منم اینجورم🥲

انگار این متنو من نوشتم😢

منم دقیقا مثل تو انشالله بچه هامون یکم بزرگتر بشن همه این سختی‌ها رو فراموش کنیم

خواهر منم همینطوریم
نه وقت میکنم به شوهرم برسم نه به اون بچم نه به خونه نه به خودم
یا دور بچه‌ هستم یا بدو بدو برم غذا بپزم ظرف بشورم جارو کنم لباس بشورم 😥
اصلا نمیتونم برم جایی فقط گریه می‌کنه
همش تو خونه هستم

ولی ان شاءالله بزرگتر میشه بهتر میشه

من فکر میکردم فقط خودم این احساسات دارم😅🤭 نگو طبیعیه!! باید دیگه با این وضعیت کنار بیایم و حس ناکافی بودن نکنیم بهر حال بی تجربه ایم ، مهم اینه تلاشمونو میکنیم

عزیزم خداقوت
همه ما این شرایط رو داریم
ولی مگه قراره همینطور بمونه
نه میگذره
هرچی بچه بزرگ تر شه اسون تر میشه
دوباره وقت برای همسرت هم میتونی بگذاری
فعلا از نی نی خوشگل لذت ببر
به کارای خونه هم نرسیدی اشکال نداره ماهم نمیرسیم
در مورد اینده بچه ها هم خدا خودش روزی رسان هس همچنین یه دوستی داشنم میگفت خدا خودش مراقب بچه هاس حتی مثال زد بچه ای رو که مادرش فوت شده بوده چه قد خدا مراقبش بوده تو سختی ها و نگذاشته راه بد کشیده بشه

گوشی ازدستم سرخورد افتاد رو صورتش چقد گریه کرد😭😭اون صحنه نمیره ازجلو چشام

خدا حفظ کنه مامانت رو قدرشو بدون
این حس و حالت هم بین همه مون مشترکه
نگران آینده شون هستیم ولی خدا بزرگه
تا دو سالگی بچه ت ب کارای حونه کامل نرسی هیچ ایرادی نداره ب خودت سخت نگیر
نمی‌تونی بچه ت بذاری پیش مامانت دو نفری وقت بگذرونین ؟

منم حالم خیلی بده

سوال های مرتبط

مامان لیانا🎀 مامان لیانا🎀 ۳ ماهگی
دلم میخواد یکم حرفای دلمو بزنم احساس سنگینی دارم..سلام مامانا بچه داری خوش میگذره؟من هنوز باورم نمیشه بچه دارم خدارو هزااار مرتبه شکر میکنم که خدا این فرشته رو بمن داد.اما گاهی خسته میشم کم میارم با خودم میگم خیلی زود بود واسه بچه دار شدن چون یکسال بعد از عروسیم حامله شدم با خودم میگم میشد یکم به خودم برسم شغل پیدا کنم بعد بچه دار بشم حداقل اما وقتی صبح بیدار میشم و دختر نازم چشماشو باز میکنه و بهم میخنده دلم میخواد قربون تک تک سلول‌های بدنش بشم و چهره ی ماهش رو بخورمممم.وقتی این فکرا میاد سراغم خیلی عذاب وجدان میگیرم. حس میکنم همسرم مثل قبل دوستم نداره و توجهش از من رفته فقط به دخترمون تو کارای خونه الان ک احتیاج دارم دیگه کمکم نمیکنه . نمیدونم چرا درد دلم باز شد اومدم گهواره که فقط بنویسم من از اولین پریودی بعد زایمان میترسم که خیلی درد داشته باشه چون هنوز پریود نشدم ولی انگار دلم خیلی پره من واقعا دارم دیوونه میشم همش دارم میریزم تو خودم چون هییییچ دوستی بعد از عروسیم واسم نموند انگار من بیماری مزمن داشتم همشون منو رها کردن با مادرم و خواهرم که نمیتونم حرف بزنم چون آخرش دلسوزن و ممکنه جایی حرف اشتباه و طرفداری نا ب جایی بکنن .. امروز تولدم بود بعد از فوت بابام آرزو میکردم هرسال ک زودتر منم برم پیشش اما امسال چطور میتونم چنین آرزویی داشته باشم که این تیکه از وجودم اومده تو زندگیم.. راستش واقعاااا شاکر خدام ولی من از زایمان تا الان خیلی تنها تر شدم خییییلی...