۸ پاسخ

بچه که گریه میکنه آدم دست و پاشو گم میکنه مخصوصا وقتی دست تنها باشی .من که کم آوردم با دوتا بچه 😔😔

من بدبختم عین توم

نکه نزدیکیم نگ میدارن

ما خانوادمون کنارمونه مادر شوهرم بغلمه ولی هیچ کس یه ساعت مواظبش بشه استراحت هیچی تنهایی هیچی حداقل یه حموم بشه رفت تو کل این ۵ماه فقط دوبار تونستم با در بسته حموم کنه
روزایی اول خیلی سخته بود مثل شما گریه میکردم اما الان دیگه افتادم رو روال
انتظار از هیچ کس نداشته باش چون کسی نیست کمکت کنه دستتو بگیر رو زانوتو بلند شو همینو بس
یکی دوماه دیگه کلا راه میفتی نگران نباش

دقیقامنم
همیشه میگم کاش مامانم نزدیکم بود این موقهابچرو میزاشتم پیشش دوساعت استراحت میکردم

من آخرین بار همین ۱ساعت پیش از دست بچم عصبانی شدم 🫠
از خواب بیدارشد بی دلیل زد زیر گریه هرررکار کردم ساکت نشد باشدت وعصبانیت تکونش میدادم که ساکت بشه الان مثل سگ پشیمونم🫠🫠

زندگی برام خیلی سخت شده،😔

دقیقا منم همینطور هستم ودست تنهام خانواده وکسی پیشم نیست

سوال های مرتبط

مامان مهراد مامان مهراد ۴ ماهگی
خسته شدم از بس هرشب پسرم نمیزاره بخوام صدای جیغش شبو روز تو گوشمه بعضی وقتا فکرایی تو سرمه بعدش ناراحت و پشیمون میشم میگم خدایا بس نبود بارداری و زایمانم کم درد و عذاب نکشیدم الانم بچم از وقتی بدنیا اومده داره گریه میکنه
الان دیگه ۳ ماهشه نه شب دارم نه روز خستم کرده شبا نمیخوابه هیچ تا خود صبح یا ظهر هر شب بیداریم بعد که میخوابه بیدار میشیم ساعت ۵و۴ عصره بازم کلی بهونه میگیره نمیتونم شام و ناهارم درست کنم چند وقته میخوام خونرو جارو بزنم نمیتونم
گریه هاش طوره که انگار داره هوار میکشه از ته دل داد میزنه نمیدونم چش شده این بچه خوب بود یه مدت از وقتی بردم خونه مادرم شوهرم دوسه هفتس مریض شده بهونه گیر شده
بغل من میاد کلی داد و گریه و زاری میکنه انگار که دشمن این بچم شاید بگین دیوونم ولی ثابت شده بهم
امشب هم که تو پتو تکونش میدادم روبه من بود صورتش کلی جیغ زد و گریه کرد چرخوندم اونور باباشو دید اروم شد همون لحظه خوابید نمیدونم اعتقاد دارید یا نه ولی حس میکنم کسی انگار طلسم کرده بچرو میاریمش خونه خودمون گریه میکنه خونه مامانم میریم اروم میخوابه اصلا اینطوری نبود نمیدونم چرا اینطور شد بچم دلم میخواد بمیرم حس میکنم برای بچم مادر خوبی نیستم که اینطور بغلم بیقراری میکنه
خسته شدم بخدا دیگه از همه طرف دارم اسیب میبینم
مامان عطرین و آریا🩷🩵 مامان عطرین و آریا🩷🩵 ۱ سالگی
تجربه بچه شیر به شیر خلاصه بگم :بچهام ۱۵ماه و دو روز فاصله سنیشون هست 🤱یه روزایی کم میارم واقعا ،،من ادم بشدت پرحوصله ای برای بچه هستم و عاشق بچه همش سعی میکنم بازی کنیم بخندیم بیرون بریم ولی باید بگم خیلی سختههه،، ی روزایی از شدت عصبانیت سرمو میگیرم تو دستم و گریه میکنم چون از جیغ زدن سر بچه بشدت بدم میاد محاله جیغ بزنم ولی میشینم گریه میکنم همون لحظه مخصوصا وقتایی دوتایی گریه میکنن 😐خدا نکنه که دوتاشون باهم از خواب بعد از ظهر پاشن که استرس دارم شیر و غذا به کی بدم چکار کنم
وقتایی میخایم بریم بیرون دوساعت کارمه تا اماده شیم و وقتی میخایم بریم بیرون بقدری خسته میشم که میگم ملیکای احمق بیرون رفتنت به چیه بتمرگ تو‌خونت 😐درضمن همسر پر حوصله ای دارم و یه وقتایی هرچه میگم غر میزنم کوتاه میاد بنده خدا چیزی نمیگه ،،بهم‌کمک میکنه پوشک میکنه ولی با این حال اخر شبا کمرم میسوزه
و شانس دیگه ای که اوردم دخترم بادرک و شعورهست و شرایط درک کرده که نباید اذیت داداش کوچیکش کنه و یا دست بزن و اینا نداره و خیالم راحته وگرنه دیوونه میشدم کلا 😎
این رو هم بگم من شهر غریبم و کمک دیگه ای جز خدا و همسرم ندارم
خلاصه که هواستون باشه با اگاهی تصمیم بگیرید برای فرزند پشت سرهمی
عکس از مادر خسته ای که بزور سرپاست