۷ پاسخ

بستگی به خودت و روحیاتت داره عزیزم اگه خجالت میکشی و معذبی بیخیالش شو

تولد بگیر کافیه جشن تعیین جنسیت نمیخا بگیری

بنظر منم زشته ولی خب خیلیا عادی براشون ،منم بودم نمیگفتم

منم خجالت میکشم کلن از جشن تعیین جنسیت بدم میاد

تعیین جنسیت رو که من مسخره بازی میدونم، اما من تو تولد دخترم اعلام کردیم که باردارم و جنسیتش هم پسره‌...
در حد اینکه همسرم آخرین نفر که دیگه کسی کادو نداشت گفت ما یه هدیه خاص دیگه هم برای نرگس کوچولو داریم و اونم یه برادره🫠

خلاصه که میفهمن
ولی منم اگه جات بودم کلا ربط نمیدادم جنسیت اینارو تولد دخترم رو جداگونه میگرفتم بعدا هم هر موقع خواستم بهشون میگفتم

بابا چ خجالتی مراسم بگیر عکس بگیرین یادگاری بمونه

سوال های مرتبط

مامان دخترم مامان دخترم ۱۳ ماهگی
سلام میشه تا آخر بخوینن؟ چند تا تاپیک قبلی هم گفتم. تولد دخترم ۱۶ تیر ماه هست میخواستم براش ۴ تیر جشن بگیرم ب خاطر ماه محرم دو هفته جلو تر. فقط خونواده خودم و شوهرم باشن، از اونجایی که خونواده من و همسرم با هم قهرن گفتم ولش کن بیخیال جشن نمی‌گیرم ( برخلاف میل قلبیم چون دوست دارم اولین تولد دخترم جشن بگیرم😥) میریم آتلیه. چون میگفتم این ب اون سلام نمیکنه اون به اونیکی قیافه میگیره من اعصابم خراب میشه آخرش من و شوهرم باهم دعوا میکنیم بعدا. حالا ب همه گفتیم که تولد کنسل شده خونواده همسرم که گفتن نهه قصاص قبل از جنایت کردین و این حرفا از کجا میدونین اونطوری قرار بود بشه(من که میدونم اینطوری قرار بود بشه جواب سلام خونواده منو نمیخوان بدن چون پیش اومده بود مثلش) ولی خب اینجوری گفتن. خونواده خودم هم نرم ترن میگن شاید اصلا بهونه میشد ما باهم آشتی میکردیم و این حرفا برای بچه تولد بگیرین اولین تولدشه و اینا. خودمم خیلی ناراحتم ب خاطر اینا نمیتونم برای بچم تولد بگیرم 😔😔
الان من راضی شدم میخوام بگیرم چون دیگه خونواده ها دلیل کنسل شدن تولد رو فهمیدن میدونم که اگه تولد گرفته بشه دیگه برا هم قیافه نمیگیرن حالا ظاهرا هم شده ب خاطر ما. ولی شوهرمم لج کرده میگه مردم مسخره نیستن ی روز بگیم تولد می‌گیریم یه روز نه. و میگه چون خودنوادت گفتن نرم شدی و حرف اونا روت تاثیر گذاشت. الان من چیکار کنم ی عمر ناراحت میشم بابت اینکه تولد یک سالگی دخترمو جشن نگرفتم. ماهگرد و ایناهم براش نگرفته بودم چون خوشم نیومد.😔😥؟؟؟
مامان پسرا❤️ مامان پسرا❤️ ۱۴ ماهگی
سلام مامانا
لطفا بخونین و نظر بدین

ما 3 تا جاری هستیم و یه خواهرشوهر، به نسبت وضع مالی بخوام بگم جاری وسطی وضعش از همه بهتره خیلی پولدارن، یه رستوران همیشه شلوغ هم دارن در کنار کارهای دیگه شون، 3 تا بچه هم دارن. جاری اولی هم وضعشون خوبه و اونا هم 3 تا بچه دارن. خواهرشوهرم 2تا بچه دارن و ما هم 2تا. تولد بچه هام هردو خرداده و چند روز فاصله داره، چون پارسال زایمان کرده بودم برا پسر اولم نتونستیم تولد بگیریم می‌خواستیم امسال تولد بزرگتر بگیریم. دو سال قبل تو رستوران جاری وسطی برا پسرم تولد گرفته بودیم ولی خود جاریم و بچه هاش نیومدن و فقط برادرشوهرم که صاحب رستورانه بود، بقیه فامیل همه بودن. امسال گفتیم خانواده پدری و مادری رو جدا دعوت کنیم و یه تولد گرفتیم با فامیل خودم. قرار بود شنبه بعد که تعطیله فامیل پدری رو دعوت کنیم خونمون و کلی تدارک ببینیم ولی بازم جاری وسطی گفته نمیتونیم بیایم، گفته شوهرم که رستورانه و خودمونم خونه پدرم هستیم پیله چینی داریم (2 سال قبلم برا همین نیومد منتهی نگفته بود نمیایم وقتی رفتیم رستوران دیدیم نیستن)
از یه طرف تولد 2تا بچه هاش یه ماه پیش بود دعوت کرد ما رفتیم بدون چون و چرا
بقیه تو کامنت اول
مامان آرتین کوچولو🥹🩵😍 مامان آرتین کوچولو🥹🩵😍 ۱۳ ماهگی
مامان نیهان🦋 مامان نیهان🦋 ۱۲ ماهگی
حدود یک هفته تو هیاهوی اسباب کشی و بسته بندی وسایل و اینام نیهانم دندون در میاره ۶تا باهم اونم از بالا تب می‌کنه
همه وسایلام جمع کردم در حد خوردم خوراک و شام و ناهار و اینا ظرف و ظروف نگه داشتم غذا ام میپزم سرسری
ولی اعراب وجدان میگیرم نمیتونم خوب به دخترم برسم آنقدر کار و خستگی و بی حوصله ام ک نمیتونم اونجوری ک باید بهش برسم
برسم
بعضی وقتا میگم من وقت نمیذارم براش خیلی مامان بدی ام
با خودم میگم من برا پسرمم مادری نکردم خدا تو ۱۶سالگی بهم پسر داد نتونستم اونجوری ک باید مادری کنم نکردم بچه بودم
الان به اینم نمیرسم چون هم حوصله ام نمی‌کشه هم واقعا خسته میشم هم نیهان بچه خیلی کنجکاویه خستم می‌کنه شیر نمیخوره غذا نمیخوره
به خودم قول دادم از این خونه ک برم جای دیگه بیشتر وقتم برا دخترم بذارم بیشتر بهش برسم
همش بغلمه ازم دور نمیشه همش گریه گریه کم میارم واقعا
ولی خیلی احساس ناکافی بودن میکنم خیلی
نمی‌دونم این یه حسه یا واقعا ناکافی ام کم میرسم 🥺😔