تجربه زایمان طبیعی

سلام مامانا. من ۶/۵/۴زایمان کردم.
۳۹هفته و ۶روز و چون دردای خودم شروع نشد روز قبلش دکتر معاینه تحریکی کرد. یکم درد داشتم ولی هر چی به شب نزدیک میشد دردا کم میشد.
دیگه صبح ساعت نه و نیم بستری شدم و با آمپول فشار دردا شروع شد.
من زایمان دوم بود اولی هفت ساعت درد کشیدم تا بدنیا اومد ولی سر پسرم نه و نیم که سرم رو وصل کردن یواش یواش دردا شروع شد. ولی تقریبا همون ساعت اول کیسه آبم پاره شد. روند دردا خیلی خوب بود و چندتا آمپول زدن که متفاوت از زایمان اولم بود. خلاثه در کمال تعجب نزدیک دوازده دیدم احساس دفع دارم و ماما گفت که بچه داره میاد و دکترم رو صدا کرد.

برام جالب بود چون دردا نسبت به زایمان اولم بهتر بود و تا لحظه زایمان تایم بدون درد هم داشتم ولی زایمان اولم دیگه اون آخرا همش درد بود.
خلاصه روند دردا ها خوب و قابل تحمل بود و سعی کردم ورزش هم انجام بدم. ولی خوب چون سر بچه یکم بزرگ بود اون لحظه تولد خیلی سختم شد و خدا روشکر بچه سالم بدنیا اومد.
ان شاالله همگی به سلامتی زایمان کنید.

۵ پاسخ

وای با حرفاتون چقد دلم اروم گرف هرشب تو فکر زایمانمم سر دخترم ۷ ساعت درد کشیدم وحشتناک بود این دفعه پسر امیدوارم منم مثل شما باشم 😍❤

یه سوال زایمان طبیعی بدونه درد بود یعنی آمپول تو کمرت زدن؟

اخی عزیزم خداراشکررر ب سلامتی دنیا اومد‌. داستانتو خوندم یکم ارامش گرفتم ..اخه من زایمان اولم خیلی سخت بود.. برا این یکی خیلی میترسم ک بازم سخت پیش بره...
یکم امیدوار شدم
کاش از من زود پیش بره و ب خوبی

به سلامتی عزیزم قدمش مبارک باشه 😍❤🙏🏻

راستی بیمارستانم انصاری بود. بیمارستان بدی نبود. از مامایی که همراهم بود خیلی راضی بودم یه خانم باتجربه و بااخلاق باحال به اسم نادری.

سوال های مرتبط

مامان هلما و ماهان❤️ مامان هلما و ماهان❤️ ۲ ماهگی
#پارت چهارم زایمان طبیعی
گفتم آخه من هیچی نیاوردم دکتر گفتم هر لحظه ممکنه بچه بدنیابیادتو ماشین بدنیابیاد میخوای چیکار کنی خطرناکه سر بچه هم بااینکه بازی ولی سرش تو کانال زایمان نیست
گفت زود برو بیمارستان
منم الان میام بالاسرت ساعت هشت بود
(دکتر خودمو ویژه گرفته بودم بالاسرم )
رفتیم بیمارستان منو بستری کردن شوهرم اومد خونه تا وسایل هارو برداره
وسایل ها هم از قبل آماده بود
منم زر زر گریه میکردم مامانم پیشم نیست مامانم تهرانه
خلاصه اومدن سرم وصل کردن و آمپول فشار زدن تا نیم ساعت درد نداشتم بعد نیم ساعت دکترم دیگه خودش اومد
از دستم دوباره آمپول دیگه زدن ساعت هشت و نیم دردام شروع شد
یواش یواش شدت گرفت شدم ۶سانت
استرس داشتم یهو دیدم خواهرم اومد انگار دنیا رو بهم دادن خواهرم دکتر قشنگ بهم روحیه میدادن
کم کم دردا داشت خیلی شدت میگرفت
دکترم هی معاینه میکرد رحممو تحریک میکرد
خلاصه تا ساعت ۹و نیم دردا قابل تحمل بود
بعد اون که شدم ۸سانت دیگه دردا به اوج خود رسیدم وقتی هم درد می‌اومد دکترم هی می‌گفت زور بزن و ومن از شدت درد نمی‌تونستم بزور یکی دوتا زور میزدم
مامان پناه مامان پناه ۳ ماهگی
سلام خانما تجربه من به عنوان مامان اولی زایمان طبیعی
اینقدری که ترس داشتم و وحشت داشتم از چیزایی که در مورد زایمان طبیعی شنیده بودم از معاینه ها گرفته تا خوده زایمان
چون دیابتی بودم دکتر گفت 37هفته ختم بارداری
رفتم معاینه شدم گفتن یه سانت بازی و دهانه رحمت خیلی نرمه
من از هفته 37روزی نیم ساعت پیاده روی و روزی دو تا شیاف گل مغربی و ورزش های که خیلی تاثیر داشت و رابطه بدون جلوگیری
رفتم معاینه تحریکی انجام دادم چون تجربه نداشتم اینقدر ازش استرس داشتم و حالم بد بود که چقدر وحشتناک ولی واقعا اینجوری نبود با تنفس میشد تحملش کرد و بستگی داره کی معاینه کنه
یه شب بعد از معاینه تحریکی کیسه ابم پاره شد و ساعت دو شب بستری شدم
با آمپول فشار و ورزش ها و وان آب گرم و ماساژ ها ساعت و نه و نیم صبح دخترم دنیا اومد
سه تا بخیه خوردم
ماما همراه داشتم واقعا واقعا خیلی تاثیر داشت و خیلی خوب بود از صفر تا صد کارا خودش برام انجام داد و همش کنارم بود تا دو ساعت بعد دنیا اومدن بچه
به عنوان مامان اولی که تجربه کردم دردش یکم بد بود ولی از لحاظ روحی من اذیت شدم و درد تو کمرش قابل تحمل بود یکم تو زیر شکم میزد تحملش سخت بود یکم ولی راضی ام و می ارزید
اینم تجربه من
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۴ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان سپهر💙 مامان سپهر💙 ۳ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی
من واسه دومین بار زایمان طبیعی تجربه کردم البته پسر اولم ۳۱ هفته با وزن ۱۳۵۰ دنیا اومد واسه همین ماما بهم گفت خودتو شکم اول بدون نه دوم چون اولی کوچیک بود😁
من کل بارداری بخاطر زایمان زودرس قبلی استراحت نسبی بودم سرکار نرفتم پونزده هفته سرکلاژ کردم دکتر ۳۷ هفته سرکلاژو باز کرد من پیاده روی ورزش شروع کردم ۳۸ رفتم ویزیت گفت دهانه رحمت ۳ سانت بازه ولی سر بچه نیومده تو لگن دوره زایمان راحت خانم ابادی شرکت کردم یکی دو جلسه ام حضوری کلاس ورزش رفتم دیگ خودم حرکاتو تو خونه انجام میدادم
دوشنبه یکم اردیبهشت از صبح دردام شروع شد اولش منظم بود هر ده دقیقه یه بار ولی بعد دو ساعت کلا نامنظم شد دیگ همون روز رفتم کلی پیاده روی ورزش کردم زیر دوش صدتا اسکات زدم ولی همچنان دردام نا منظم بود دیگ شب تا صبح بخاطر درد نتونستم بخوابم شیش صبح با ماماهمراهم تماس گرفتم گفت برو بیمارستان معاینه بشی منم خودمو میرسونم با همسرم اومدیم بیمارستان معاینه کرد گفت همون سه سانتی ولی دهانه رحمت خیلی نرمه بچه هم اومده تو لگن ولی هنوز سرش کامل فیکس نیست دیگ بستری شدم و ماماهمراهم اومد خودش معاینه کرد واسه اینکه سرش بهتر بیاد تو لگن یه معاینه کرد که دردناک بود و چهارسانت شده بودم با کمک همسرم و ماماهمراهم ورزشارو شروع کردم و طب فشاری واسم تو انقباضات انجام میداد چون ریتم دردا جالب نبود امپول فشار با دوز کم بهم زدن کم کم دردا شدیدتر شدن و با فاصله کوتاه بین دردا سعی میکردم تنفس بگیرم ماما ماساژم میداد...
مامان اوین مامان اوین روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم زایمان طبیعی
رفتم روی تخت که بخوابم سرم سنگین بود فکر میکردم طولانیه اما به 10دقیقه نکشید ک مثل روال قبل شدم و بلندشدم شروع ب ورزش کردن. کردم و ماما هر نیم ساعت ی بار میومد معاینه میکرد چ من هیچی حس نمی‌کردم ک داره منو معاینه می‌کنه و اصلا درد نداشتم بجز معاینه دوم ک قبل بیحسی اپیدورال بود واااای نگم نگم از دردش ک چقدر وحشت ناک بود اون لحظه کلا از زایمان طبیعی ناامید شدم و فکر میکردم قرار همین دردا ادامه دار باشه اما خداروشکر با اپیدورال همه دردا تموم شد و من شدم 7ی۸سانت که کم کم انقباض هارو حس میکردم و دارو اپیدورال داشت تموم میشد که دکتر بیهوشی اومد و از پرسید هروقت درد داشتی بگو ک من اپیدورال تو برات شارژ کنم و منم چون دردارو داشتم حس میکردم گفتم درباره برام. بزنن و دوباره ورزش هارو شروع کردم گربه ای اسکات اردکی انجام میدادم و استرسم نسبت ب چند ساعت اول خیییلی کم شد و ساعت شد 2نیم 3ظهر ک ماما معاینه کرد و گفت ک هروقت احساس فشار کردم زور بزنم تا فول شم منم انجام دادم و فول شدم
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۳۹ هفته و ۵ روزم بود که به بیمارستان رفتم و چون علائم زایمان رو نداشتم و دکترم گفته بود اگه دردت گرفت که هیچی ولی اگه درد نگرفت برو این نامه رو به بخش زنان و زایمان نشون بده که بستریت کنن ،بلاخره بستری شدم هر چقدر هم که بهم آمپول فشار زدن تو بیمارستان دردم نگرفت دکتر خودش اومد گفت یکم دوز داروهارو ببرید بالا و پرستارای بخش هم بهم توصیه میکردن که شربت زعفران غلیظ بخورم که اونم جواب نداد کلا هیچ دردی نداشتم ولی با آمپول فشار به زور ۳ سانت شدم که دردام بعد از یک روز بستری شروع شد ولی اونقدری نبود که زایمان کنم چون سابقه فشار بالا رو هم داشتم دکترم اومد و خودش کیسه آبم رو پاره کرد و دردم از اون موقع به بعد شروع شد که به غلط کردن افتاده بودم و به دکترم گفتم که سزارینم کن گفت تا اینجا خوب پیش اومدی باید صبر کنیم که زودتر زایمان کنی از ساعت ۱ ظهر تا ساعت ۷:۳۰ درد کشیدم ولی ارزش داشت چون الان پسرکوچولوم بغلم و خداروشکر میکنم که صحیح و سالم تو بغلم دارمش ولی واقعا زایمان طبیعی درسته که یه روز درد داره ولی الان من هیچ دردی ندارم و میتونم خودم کارای خودم رو بکنم
مامان کایلین 💝 مامان کایلین 💝 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
تو‌دو بخش میزارم چون طولانیه و پرچالش
دقیق ۳۹ هفته و ۵ روز بودم و هیچ درد و علایمی نداشتم. رفتم دکترم گفت فشارت بالاست و باید زودتر بستری بشی چون از ۱۳ هفته متیل دوپا میخوردم. روز چهارشنبه ۱۱ تیرماه رفتم بیمارستان و بستری شدم. معاینه کردن و دوسانت باز بودم بدون هیچ علایمی چون پیاده روی زیاد داشتم. ساعت ۸ شب بهم امپول فشار زدن و ساعت ۱۱ شب کم کم درد پریودی اومد سراغم . همش ایت الکرسی و صلوات میفرستادم که خدایا کمکم کن. اولش قابل تحمل بود و با مامانمم گرم صحبت بودم تا ساعت ۱ دردام بیشتر و ببشتر میشد و فاصله دردا خیلی کم وکم میشد. این وسط هم هی معاینه پشت معاینه که متنفرم ازش. ساعت ۲ بود که تحملم تموم شد و هی میخواستم با تنفس کنترل کنم ولی نمیشد چون دردا وحشتناک بود. دکترم گفت ۴ سانتی برو تو وان اب گرم و کمرو شکمت رو ماساژ بده و اینکارو کردم دردام کنترل میشد .باز رفتم معاینه و ورزش با توپ و اب داغ که دردا بیشتر و بیشتر میشد طوری که صدام کل سالن رو پرمیکرد و با مشت میکوبیدم به تخت و میز حتی تو سرمم میزدم نخندین چون سخته. ساعت ۴ بود و من ۸ سانت بودم و زور پشت زور . ادامه کامنت ها