۴ پاسخ

زایمان اولم من ساعت شش صبح کیسه ابم پارع شد رفتم بیمارستان تا ساعت ۱۱شب درد کشیدم اخراش بنده ناف دور گردنش پیچیده شد مجبوری سزارینم کردن موقع امپول اینا هیچ دردی نداشتم خیلی خوب بود و همش ب سرامیک توی‌اتاق عمل نگاه میکردم ک ببینم بچه کی میارن بیرون بزنن در باسنش😂 بعد اوردن بیرون گرفتن کنار صورتم از گرماش بدنم گرم شد بعد نیم ساعت تو اتاق ریکاوری بردنم اتاق بچه رو دادن بهم تا شیر بدم ی شیاف درد هم بهم دادن هیچ دردی نداشتم

من بیهوشی بودم چون بیحس نشدم
یعنی بعد اینکه بهوش اومدم چشاموبازکردم فقط گفتم بچم کو گفتن بردن منو بلافاصله بردن بخش درعرض ۵دقیقه نشد اومدن بردن
اصلا نه لرز داشتم نه درد داشتم همه چی عالی بود
تجربه ها متفاوته

از همه چی سزارین راضیم
جز همین قسمتی ک تعریف کردم
چون هربار که کم کم یه چیزی یادم میومد واقعا میترسیدم و سکته رو میزدم ولی هیچکارییی نمتونسم بکنم
واقعا عذاب بود

من چون بی حس نمیشدم بیهوشم کردن تو ریکاوری بهوش اومدم ولی نه میتونستم چشامو باز کنم ن تکون بخورم ن حرف بزنم هیچییی فقط مغزم انگار بیدار شده بود و صدای اطرافو میشنیدم ولی هیچی یادم نبود ک کجا هستم و کی هستم و الان چخبره و...
تا کم کم تونستم چشامو ب زور نیمه باز کنم و خیلیی تار میدیدم ک تو یه اتاقم و بعد کم کم یادم اومد ک حامله بودم و اومدم بیمارستان بعد چون به پشت دراز کشیده بودم ترسیدم بخاطر بچم ک بده میخواستم خودمو ب پهلو کنم ولی نمیتونستم اصلا تکون بخورم و فکر اینک نمیتونم بخاطر بچم ب پهلو شم و خونرسانی بهش کم میشه داشت عذابم میداد تا کم کم حس کردم شکمم خالیه اونجا واقعا قلبم ریخت گفتم بچم چرا نیست چرا شکمم خالیه تا همینطور اروم اروم یادم افتاد ک سزارین شدم و اونجا بیهوش شدم و الان بهوش اومدم و تو ریکاوریم(تمام این حرفا تو سرم بود) ن میتونستم تکون بخورم ن حرف بزنم ن ببینم چشامو ب زور باز نگه میداشتم بازم تار بود فقط فهمیدم دارم میلرزم در حدی ک دندونام میخورد بهم و تونستم فقط صحبت کنم و اومدن شکممو فشار دادن فهمیدم و بعد انداختنم رو تخت دیگ دادنم دست همراهی هام ک ببرنم تو اتاق بخش اونجا کم کم تونستم ببینم

سوال های مرتبط

مامان فندقی مامان فندقی هفته سی‌وهشتم بارداری