۷ پاسخ

سلام عزیز خوبین
یه تاپیکتون خوندم درباره ی کیست کلیه جنین
میشه منو راهنمایی کنین خیلی نگرانم تو آنومالی گفتن یه کلیه کیست های متعدد دیده شده
برا بچه شما خوب شده بعد تولد

وای چقد سزارین سخته
هزار برابر دردش بیشتره
چ جوری تحمل کردی🤕🤕🤕

من سزارین بودم اصلا هیچکدوم ازاین دردا داشتم خیلیی راحت بود سزارین

منم سزارین بودم ولی در این حد که شماهستین نبودم فقط اولین راه رفتن بعد سزارین خیلی دردناک بود وگرنه با شیاف دردای دیگش قابل تحمل بود و اینکه گفتن ۸ ساعت قبل وبعد عمل هیچی نخور اونجاش سخت بود من از تشنگی داشتم هلاک میشدم

منم سزارین بودم خداروشکر هیچ کدوم ازاینایکه میگی نداشتم

یاابلفض 😐این چی بود من الان دیدم
داشتم با فوبیاش کنار میومدمااا
آخه مسکن جز استامینوفن چیزی نمیدن ک

سلام منم سزاریان زایمان کردم
تاالان شکمم دردمیکنه ۱۹روزه که زایمان کردم

سوال های مرتبط

مامان اورهان 🐣🧿 مامان اورهان 🐣🧿 ۲ ماهگی
تجربه سزارین پارت دوم

بعدش اومدن بردنم سمت اتاق عمل جلو در خانوادمو دیدم و خداحافظی کردم 🥺 ( اون لحظه برای همتون دعا کردم واقعا ) داخل اتاق عمل خیلی سرده کل بدنم داشت میلرزید دکتر بیهوشی پرسید بی حسی میخوای یا بیهوشی ؟منم سپردم به خودشون اونام گفتن استرست بالاست بدنت داره میلرزه بهتره بیهوش بشی خلاصه بیهوشم کردن یهو با درد وحشتناکی از زیر سینم تا پایین پاهام بیدار شدم همچنان داخل ریکاوری تو خواب و بیداری بودم که دیدم بچه رو اوردم گذاشتن رو سینم وقتی مک زد انگار واقعا یکی از اعضای بدنمو دوباره چسبوندن بهم 🥺 شروع کردم به گریه کردن بعد بردنم بخش خیلی درد داشتم همش گریه میکردم چون بیهوش شده بودم یکم خوابیدم بیدار که شدم دردم خیلی کمتر شده بود ( پمپ درد داشتم ) پمپ درد خیلی خوبه حتما بگیرید من شیاف و فردای عمل گذاشتم . فردای عمل پمپم که تموم شده بود دردم بیشتر شد که شیاف دادن بهم
قبل از بلند شدنم دو تا شیاف بزارید بعد چند دقیقه بلند شید ( من بلند شدنی زیاد درد نداشتم فقط نمیتونستم صاف راه برم انگار کمرم قفل شده بود )
#سزارین
مامان آیلی مامان آیلی ۵ ماهگی
بعد از ظهر دوباره رفتم مطب دکترم و باز برام تحریکی انجام داد گفت تا به ۳ برسم .دردام انقد زیاد شد که نمیتونستم دیگه از درد راه برم از شدت درد گریه میکردم چند بار باز رفتم بیمارستان ولی به دردام مسخره میکردن هر چقد میگفتم دارم میمیرم از درد اصلا توجه نمیکردن .دیگه واقعا احساس ناامیدی میکردم فکر میکردم دیگه میمیرم از درد حدود ساعت ۸ شب بود که دردام ۱۰۰ برابر بود از شدت درد تو خونه جیغ میزدم همسرم از دردای من پاهامو ماساژ میداد و باهام گریه میکرد مامانم هم کمرم رو ماساژ میداد و همش دلداریم میداد ولیهیچ پیشرفتی نداشتم همش چشمامو می‌بستم و به دخترم فکر میکردم که به دنیا اومده و با همین فکر دردا رو با داد و جیغ رد میکردم اون شب رو باز تا صب باز تو خونه درد کشیدم صب رفتم بیمارستان به امید این که دردام زیاد شده شاید ۳ سانت شدم ولی باز گفت ۲ سانتم هیچ کسی تحویلم نمی‌گرفت منم همونجا زدم زیر گریه فکر میکردم دیگه من اصلا زایمان نمیکنم انقدی درد میکشم که میمیرم احساس ناامید میکردم و فکر میکردم دیگه خدا تنهام گذشته
مامان بچه مامان بچه ۵ ماهگی
تجربه زایمان پارت 3

خیلی خوشحال شدم وقتی گفتن سزارین
دردام خیلی شدید شده بود با اینکه 4 سانت فقط باز شده بود
اومدن سوند وصل کنن اینجا خیلیشنبده بودم که از سوند وصل کردن میترسن و گفتن درد داره
به پرستاره گفتم تروخدا یواش وصل کن دردم نیاد
و من چون درد طبیعی داشتم میکشیدم فکر میکنم بخاطر اون بود چون اصلا درد سوند وصل کردن یا حتی سوزشش رو حس نکردم
فقط التماس میکردم و میگفتم تروخدا هنوز دوباره درد نیومده سراغم من و ببرین اتاق عمل هر 2 دقیقه یکبار درد میومد سراغم
اینا هم نمیدونم چیکار میکردن خیلی لفتش دادن تا بردن اتاق عمل
چند بار درد کشیدم دوباره
گذاشتن من و رو ویلچر و بردن اتاق عمل اونی که من و می‌برد اتاق عمل آقا بود
همونجا هم دقیقا درد اومده بود سراغم
دوست نداشتم ناله کنم جلوی اون آقا اما آنقدر درد داشتم نمیتونستم جلوی خودمو نگه دارم هموجوری جلوی دهنم و گرفتم و ناله کردم
رسیدم اتاق عمل لباسامو عوض کردم
بهم گفتن سریع برو رو تخت بشین
تخت هم خیلی بالا بود
همون موقع هم دوباره درد اومد سراغم
اونا هم عجله داشتن نمیدونم چرا
هی میگفت سری برو رو تخت
یکم صدامو بردم بالا گفتم درد دارم بزار دردمو بکشم دردم تموم شد میرم رو تخت اینجوری نمیتونم
گفت خب بکش دردتو
دستمو زدم به تخت و درد کشیدم ناله میکردم اونا هم دورم وایستاده بودن نگاه میکردن 4 نفر بودن فک کنم
مامان فسقلی🐰 مامان فسقلی🐰 ۴ ماهگی
مامان مهتا مامان مهتا ۱ ماهگی
بعد۱۳روز بیاین زایمانمو واستون تعریف کنم🥰
ساعت ۵شب دردم شروع شد تا ساعت ۹صبح تحمل کردم ۹رفتم بیمارستان ۴۰هفته و ۴روزم بودم وزن جنین ۴۱۰۰بود رحمم ۲سانت باز بودکه بستریم کردن دکتر اومد معاینم کرد به ماما گفت لگنش خوب نیست وزن جنین خیلی بالاس سربچه هم تو کانال زایمان نیست صددرصد سزارین ولی باید چندساعتی درد طبیعی و بکشه.اینو که شنیدم خیلی ترسیدم بردنم اتاق درد دوساعتی با معاینه های فراوان ۵سانتی رحمم باز شد ولی بعد ۳ساعت بردنم اتاق عمل سزارین شدم بعد عمل خیلی لرز داشتم تا یه ساعتی لرزم ادامه داشت ولی بی حسی که از بدنم رفت هیچ دردی رو خداروشکر احساس نکردم و نداشتم.ولی تنگی نفس داشتم طوری که حس میکردم دنده هام شکسته خیلی درد قفسه سینه و تنگی نفس داشتم اصلا نمیتونستم دراز بکشم با امپول مسکن و شیافت یکم اراوم میشدم اکسیژنم بی فایده بوده تا روزی که مرخص شدم این درد همراهم بود
درکل مامانا سزارین درهرشرایطی بهتراز طبیعیه🥺🥺من الان یکبار هم طبیعی رو تجربه کردم هم سزارین زایمان اولم طبیعی بود.
مامان لیانا|رایان مامان لیانا|رایان ۳ ماهگی
مامان پسریم مامان پسریم ۴ ماهگی
تجربه سزارین #پارت اخر
نی نی داشت گریه میکرد همه گفتن گشنشه منم تازه در اومده بودم پامو نمیتونستم تکون بدم که بچرو گذاشتن بغلم سینمو دادن به بچه با سختی اونقدر گشنش بود ول نمی‌کرد، از یطرف بی حسی داشت کم میشد درد داشتم یخورده که پرستار اومد بازم ماساژ رحمی داد این دفعه یکم دردش بیشتر بود ولی قابل تحمل بود، 8 ساعت گذشت من اصلا سر درد نگرفتم هی میگفتن حرف نزن سر درد میگیری که پرستار گفت دیگه تا الان سردرد نگرفتی بعدشم نمیگیری و نگرفتم گفتن یچیزی بخور باید راه بری خرما کمپوت بهم دادن بهیار اومد بلندم کنه خیلی هولم کرد بلند شدن وحشتناک بود جیغ کشیدم گفتن بخیت میپره هر قدم که برمی‌داشتم از شدت درد از چشام اشک می‌ریخت سخت‌ترین قسمتش که خیلیم سخت بود همین راه رفتنه بود من کلا یروز هربار که راه میرفتم چشمام از درد سیاهی میرفت پمپ درد اصلا تاثیری رو من نداشت فرداش میرفتم دستشویی از درد غش کردم آوردن مسکن بهم زدن بعدش خیلی بهتر شدم دیگه راه رفتن راحت‌تر از قبل شد ولی هنوزم یکم سخته راه رفتن