۷ پاسخ

من به فاصله ۲ سال سومی رو حاملم دیشب تولد دوتا بچه هام بود خیلی شیرینه ولی سختی خودشم داره ولی من مادرشوهرم هوامو داره

طبیعیه
ولی همیشه از اون چیزی که ذهنت فکر میکنی آسون تره

نگران نباش عزیزم منم این روزا رو گذروندم ان شالله ی ماه دیگ زایمان میکنم
اوایل خب یکم سخته حالت تهوع و .... بچه کوچیگ هم هس سعی کن زیاد سخت نگیری ب خودت
سه چهار ماه اول بیشتر استراحت کن و با بچت وقت بزار بعدش کم کم کاراتو انجام بده تاا زایمان

اتفاقا خیلی به موقع است دوباره خونتون نی نی دار میشه

خدا وقتی میده میدونه که از پسش برمیای نگران نباش

مبارکه گلم اقدام بودی یا خداخواسته ؟ منم دوست دارم باردارشم میترسم ولی دلمم نمیخاد پسرم تنها باشه

خواهر من دوتا کوچیکه دارم یکی هم حامله ام

سوال های مرتبط

مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۴ سالگی
مامان مهرسانا مامان مهرسانا ۴ سالگی
خیلی خسته ام چیکار کنم از دست این بچه از ی طرف نگران و دلشوره چشمش از ی طرف بیش از حد تصور اذیتم میکنه خیلی لجبازه و شیطنت بسیار هرجا میرم ابروم میره خیلی گریه و زاری و باجیغ های بد با بچه های همسن خودش نمیسازه هروسیله ای ببینه میخواد مهمون میاد خونمون انقدر اذیت میکنه با سرو صدا طرف میگه غلط کردم اومدم از مبلا میکشه بالا اصلانم با اسباب بازیاش بازی نمیکنه قبلا باز با اونام سرگرم میشد مهمونی برم همینجوریه مهمونم بیاد همینه دیشب خونه مامانم اینا مهمون اومد اشتباهی اسمش صدا زد زن دایم داد میزد ک من فلانی نیستم رفته اتاق در بسته میگه من از زندایت خوشم نمیاد ب زور خودش ب خواب یا سر سفره سبزی میبره میندازه تو ترشی با دست غذای پامیشه راه میفته کل خونه رو دستمالی میکنه منم باید فقط حرص بخورم یعنی نگم عمق فاجعه هست عصبی شدم نمیدونم باید چیکار کنم الانم نشستم دارم گریه میکنم ک از این زندگی هیچ شانس نیاوردم
ظهر خونه مامانم اینا خواب بودیم اومد گفت مامان بده برم سر تراس با خاله بشینم اهنگ گوش بدم وقصه ببینم دیدم رفته لخت شده اب بازی میکنه از خواب بیدار شدم رفتم لباسش عوض کردم گفتم اب باز نکنی گفت باشه دیدم رفته گوشیمو از دو طبقه انداخت پایین گوشیم صفحش خورد شده پشتشم ی کم شکسته
مثلا اومدم شهرستان ی کم حال روحیم عوض شه برا عمل چشمش این بلاها سرم میاره مجبور شدم دوتا بزنم ب پشت پاش از عصبانیت
ببخشید طولانی شد ب نظرتون بچم مشکل داره ببرمش روانشناس بخدا افسرده شدم