۳ پاسخ

منم طاقت نداشتم گرشا جدا از من بخوابه ولی میدونستم باید جاشو‌ جدا کنم تقریبا ۳سالش بود شوهرم گفت من دیگه نمیتونم رو زمین بخوابم (از ۸ ماهگی گرشا چون از روز تخت کنار مادر پرش میزد 😅 اومدیم ۳تایی تو پذیرایی تا ۳سالگی) دیگه شوهرم گفت تنبلی نکن بزار بره اتاق خودش دکترشم هی گفت جاشو جدا کن مستقل بشه چون خیلی وابسته اس کلا . دیگه جاش جداس خیلی هم عوایل من اذیت شدم مثل بی خانمان ها چند ساعت تو این اتاق چون ساعت تو اون اتاق اخرشم میرفتم پذیرایی چون میدیدم هر کدومشون عین لحاف رو تخت پهن شدم جا برای من نیست،😐😅

عاطی از شوهرت جدا میخوابین؟

بزار بخابع فقط پنکه مستقیم نخوره بش

سوال های مرتبط

مامان دو فرشته مامان دو فرشته ۳ سالگی
مامان مهرسانا مامان مهرسانا ۳ سالگی
خیلی خسته ام چیکار کنم از دست این بچه از ی طرف نگران و دلشوره چشمش از ی طرف بیش از حد تصور اذیتم میکنه خیلی لجبازه و شیطنت بسیار هرجا میرم ابروم میره خیلی گریه و زاری و باجیغ های بد با بچه های همسن خودش نمیسازه هروسیله ای ببینه میخواد مهمون میاد خونمون انقدر اذیت میکنه با سرو صدا طرف میگه غلط کردم اومدم از مبلا میکشه بالا اصلانم با اسباب بازیاش بازی نمیکنه قبلا باز با اونام سرگرم میشد مهمونی برم همینجوریه مهمونم بیاد همینه دیشب خونه مامانم اینا مهمون اومد اشتباهی اسمش صدا زد زن دایم داد میزد ک من فلانی نیستم رفته اتاق در بسته میگه من از زندایت خوشم نمیاد ب زور خودش ب خواب یا سر سفره سبزی میبره میندازه تو ترشی با دست غذای پامیشه راه میفته کل خونه رو دستمالی میکنه منم باید فقط حرص بخورم یعنی نگم عمق فاجعه هست عصبی شدم نمیدونم باید چیکار کنم الانم نشستم دارم گریه میکنم ک از این زندگی هیچ شانس نیاوردم
ظهر خونه مامانم اینا خواب بودیم اومد گفت مامان بده برم سر تراس با خاله بشینم اهنگ گوش بدم وقصه ببینم دیدم رفته لخت شده اب بازی میکنه از خواب بیدار شدم رفتم لباسش عوض کردم گفتم اب باز نکنی گفت باشه دیدم رفته گوشیمو از دو طبقه انداخت پایین گوشیم صفحش خورد شده پشتشم ی کم شکسته
مثلا اومدم شهرستان ی کم حال روحیم عوض شه برا عمل چشمش این بلاها سرم میاره مجبور شدم دوتا بزنم ب پشت پاش از عصبانیت
ببخشید طولانی شد ب نظرتون بچم مشکل داره ببرمش روانشناس بخدا افسرده شدم