خدا لعنت کنه همچین شوهر و قوم شوهر بدرد نخوری رو
مادرشوهرم صبح ب شوهرم زنگ زده بوده گفته با اون یکی عروسم و نوه ام فردا ناهار میایم خونتون اونوقت شوهر احمقم الان داره بهم میگه آی کفری ام از دستش کلی کار نکرده دارم که باید انجام بدم

عزیزم بهش بگو غذا از بیرون بگیر با مخلفات
وقتت رو بزار برا تمیزکاری و جارو

بهش بگو ای همسر فردا ناهار از بیرون بگیر

🫠🫠🫠🫠 بگو از رستوران غذا بخره ک یادش بمونه

دقیقا دردمنم همینه برن به درک

جارو رو صبح زود سریع بزن زیاد تمیز نکن
فک کن سرزده مهمون میخواد بیاد واست
ناهارتو سر حوصله درست کن

حالا الان گردگیریاتو بکن صبح جارو بزن به شوهرت بگو غذا بگیره با بچه کوچیک الان وقت گفتن نیست

بنظرم چیزی درست نکن و بگو شوهرم بهم نگفته ک تشریف میارید،بعد ب خنده بگو خودم گوشی دارم چرا ب خودم نمیزنگی گاو

خدا شوهر منم لعنت کنه که شده بلای جونم. صبح و ظهر و شب دارم نفرینش میکنم لعنتی هیچیشم نمیشه

ب مادر شوهرت بگو دفعه بعد خاستید بیاید ب خودم بگید نمیدونم چرا خانواده شوهرا اینجورین مادر شوهرم وقتی من تنها شهرستان باشم اصلا دعوت نمیکنه منو خودم میرم غذاها مونده و بد، وقتی شوهرم باشه غذاها خوب درست میکنه اونم ب من نمیگن ب شوهرم میگن بیا شوهرم هم گاهی یادش میره بارها گفتم ب من بگید

خب هنوز ک تا فردا خیلی مونده

من که امشب دلم شکست فقط گفتم الهی که به سر عزیزت بیاد تا حال منو بفهمی

تنها ماله تو اینجوری نیستن کلا همشون باهم سگ صفت ن . منی که ی ساعته دارم بخاطر ی سری زبون نفهم اشک میریزم و اعصابمو بهم ریختم