بچه‌ها رو کافه و رستوران می‌برید؟ رفتارهاشون اونجا چطوره؟

انیسا که وقتی سفره یا میز غذا رو می‌بینه، جوری عنان از کف میده که حتی تو خونه خودمون باشیم هم غیرقابل کنترل میشه

دیروز خداشاهده، پاشنه‌ی پاشو کرده بود توی پیاله ماست و داشت سبزی خوردن‌ها رو مشت‌مشت روی زمین می‌پاشید 🤣🫠
همزمان هم داشت غر می‌زد که چرا اجازه نمی‌دیم پارچ آب رو تو بشقاب غذامون خالی کنه! 🙂‍↕️

به همین دلیل کم پیش میاد اونجور جاها ببرمش.
قبل بچه‌دار شدن همیشه می‌گفتم: «هرجا دلم بخواد میرم، بچه‌مو هم می‌برم تا اجتماعی بار بیاد و…»

ولی واقعیت اینه که گاهی اوقات واقعا نمیشه از پسش بر اومد

مخصوصاً وقتی آقای غریبه‌ای می‌بینه، انقدر گریه می‌کنه که ما مجبور می‌شیم فرار کنیم! و صحنه رو ترک کنیم

جدیداً یه حس عذاب وجدان هم گرفتم که نکنه من باعث شدم اینجوری باشه و خیلی نمی‌دونم من کم کاری کردم و خیلی به روتین قابل پیش بینی و راحت عادتش دادم...

تصویر
۱۹ پاسخ

آره میبرم شکر خدا نه قبلا شلوغی می‌کرد الان خیلی کم میکنه بچه ان دیگه اشکال نداره تجربه است

آنیسا خیلی شبیهِ شایلیِ رفتاراش.
یادمه کوچکتر بود خیلی سراغ تلویزیون و اینا می‌رفت
اون موقع هم برام تداعی کرد خاطراتِ شایلی رو

سلام
شما باید در کنار اینکه داره شلوغ کاری و کثیف کاری میکنه، بهش بگی که اون کارش اشتباهه
اونجوری که خیلی سخته نمیتونی جای بری،دروغه میگن با بچه تا ۷ سالگی کاری نداشته باشی والا دخترای من خانوم باادب حرف گوش کن بودن
ولی پسرمو چون دیگه حوصله مون نمیکشه یه کم آزاد گذاشتیم عوضش کتکشو میخوریم بیرون رفتنی اذیت میکنه،مثلا میگه سوار ماشین‌نشیم ولم کنید هر جا خواستم برم خودشم فقط میدوعه،ولی من به باباش گفتم که سعی کنه با چشم غره‌رفتن و یه کوچولو دعوا کردن بفهمونه که کارش درست‌نیست
شماهم خودتون یه راهی پیدا کنید از الان شروع کنید چون بعدا واسه خودشم سخت میشه پیش دوستاش و هم سن وسالهاش

نه پسر من خوبه اوضاعش ب نسبت رو صندلی غذا میشینه بعدشم فقط کارو نمیذاره بخوریم 🤣

نه نبردم تا حالا. چند بار عروسی افتاد بردم پدرمو درآورده فکر نکنم تو رستوران و کافه بشینه

وای عین دختر من

درست میش
دخترمنم وقتی ب سن آنیسا بود همین بود
میرفتیم بیرون باید رو میز لم میداد هرچی بودو نبودم میریخت کف رستوران اخرش با خجالت و شرمندگی و حس اینک مادرشو ببین چقد بی عرضه و خونسرده محلو ترک میکردیم
درحالی ک داشتم منفجر میشدم شوهرم طی ب دست یکم تمیزکاری میکرد
ولی الان نه دیگ عاقل تر شدع ب محیط عادت کرده

من تو این مدت هف هشت باری رستوران و کافه بردمش ی کم سخته ولی قابل کنترله .

میریم و خیلی کافه و رستوران دوست داره. دخترم هم اینجوری بود هردوشون هم تو رستوران غذاشونو خوب میخوردن. معمولا هم تا غذا بیاد کیان با نی و دوغ مشغول میشه

ما دیروز رفتیم فودکورت یه قیامتی به پا کرده بود

نه عزیزم‌نگران نباش بچه های الان خیلی کنجکاو شیطونن ماهم یک نمونه شو خونمون داریم 😃

دقیقا عین دخترمن
خواهر درخواستمو قبول میکنی

تو تنها نیستی عزیزم

ما هم رستوران میریم همینجور هستیم معمولا رو صندلی غذا میزارم کمربندش میبندم یه سری اسباب بازی یا خوراکی مورد علاقه اش میبرم اینجور خیلی راحت کنترل میشه
ولی کلا هروقت با بچه ها میریم رستوران زیر پامون پر از برنج گوشت و سالاد معذب میشم مجبوریم همونجور رها کنیم بریم

من دیشب برقای خونمون ۹ تا۱۱ شب قطع بود بالاجبار رفتیم کافه دخترم از روی صندلی میرفت وسط میز هی باید مواظب میبودم نیفته و به همجا خودشو میمالید و کثیف ....اخرشم پی پی کرد با گریه و زاری اوردمش خونه دیگه نمیرم تابزرگ نشه چون نمیشه نگهشون داشت خرابکاری زیاد دارن

پسر منم بیرون اذیت میکنه قبلا برای سفره هم اذیت میکرد تا یک و نیم سالگیش سفره پهن نمیکردم رو کابینت اشپزخونه غذا میخوردیم ولی الان سفره رو به هم نمیریزه زیاد ولی بیرون جایی رفتنی واقعا اذیت میکنه رو صندلی هم نمیشینه فقط میخواد فرار کنه و همه چیو به هم بریزه

عزیزم نگران نباش منم یکیشودارم

من تا حالا گرشا رو کافه نبردم چون میدونم ببرم به غلط کردن میوفتم

همین امروز ظهر جاتون خالی رفتیم رستوران جوری میخواست نوشابه رو بگیره نزدیک بود از رو صندلی غذا بیوفته
اصلا نفهمیدیم چی خوردیم فقط فرار کردیم😂😂

دقیقا دختر منم همینکارو میکنه و نمیتونم جایی برم

سوال های مرتبط

مامان ایلیا مامان ایلیا ۱ سالگی
مهد کودک
در ادامه تاپیک قبلی...
یک باور غلطی که در بین ایرانی ها از زمان قدیم وجود داره اینه که مهد جای مناسبی برای بچه ها نیست و بهتره در صورت نیاز بچه پیش مادر بزرگ ها و پدربزرگها بزرگ بشه تا مهدکودک!
درحالیکه مشخصا ثابت شده بچه هایی که وقت زیادی رو پیش مامان بزرگها هستن در آینده بچه های محافظه کاری هستن جسارت لازم رو به دست نمیارن؛ اون رشد اجتماعی مناسب رو بدست نمیارن.
چون به هرحال فرزندان ما پیش والدینمون امانت هستن؛ نهایت تلاش خانواده هامون بر اینه که از هر حرکتی کودک رو منع کنن که مبادا آسیب ببینه از طرفی هم بچه پیش والدین ما بچگی لازم رو نمیکنه. وقتی پیش کسانی قراره هرروز باشه که فاصله سنی خیلی زیادی از بچمون دارن بچه نمیتونه همبازی خوبی داشته باشه. بچه ها باید درکنار بچه های دیگه رشد کنن.
مهد خوب بسیار خوبه. و از طرفی مهد بد هم به همون اندازه آسیب زننده است.
ایلیا از بچگی راحت میتونست با همه ارتباط برقرار کنه و خجالتی و وابسته نبود ولی تو همین یک ماهی که به مهد رفته رشد اجتماعی فوق العاده تری داشته؛ بازی کردن با همسن و سالهاشو یاد گرفته؛ استقلالی به دست آورده که هرگز من نمیتونستم این فرصت کسب استقلال رو بهش بدم.
مهمتر از همه غذاخوردن ایلیا عالی شده بچه ای که قبلا حاضر نبود از قاشق و چنگال استفاده کنه. راضی نمیشد بدون وجود کتاب و سرگرمی و حتی گاها موبایل غذا بخوره الان خودش مشتاقانه سر میز میشینه و غذا میخوره با مهارت عالی در دست گرفتن قاشق و تمام اینهارو با دیدن بچه های دیگه از مهد یاد گرفته.
هدف من تشویق به مهد فرستادن نیست صرفا تجاربم هست درخصوص مهد و شاید لازم بود بذارم تا کم کم اون باور غلط نسبت به مهد که از قدیم با ماست از بین بره.
ادامه در تاپیک بعدی
مامان ایرمان🧸 مامان ایرمان🧸 ۲ سالگی
سلام مامانیا خسته نباشییید❤️
مامانا یه چیزی جدیدا تو رفتارای ایرمان میبینم که هم جالبه و هم گاهی اذیت کننده!
الان مدتیه که اینطوری شده
وقتی همسرم خونه هست دیگه کلا نه میزاره من زیاد بغلش کنم نه هیچی
مثلا میخوام بهش غذا بدم هی میگه نه بابا بده!
و مثلا امروز منو هل میداد که نرم توی تراس و فقط خودش با بابا بره
یه وقتایی هم میخوام بغلش کنم دیگه از بغل باباش نمیاد
یا جدیدا وقتی میخوره زمین میرم بغلش کنم میره سمت باباش
صب بیدار میشه میگه فقط بابا بغل کنه با گریهه
حتی گاهی این کارو با خانواده هامونم میکنه مثل بابای خودم یا بابای همسرم
این درحالیه که از زمان تولدش تا همین چند ماه پیش کاملا برعکس بود و ترجیحش همیشه من بودم🫠
الان خیلیا میگن از خداتم باشه تو برو استراحت کن خوش باش
خب با یکی دو بار بغل نکردن و غذا ندادن که من رفع خستگیم نمیشه قطعا😁
و البته که موضوع این بغل کردن و غذا دادن نیس
درواقع ادمایین که این وسط ازین چیزا سو استفاده میکنن و مثلا پدرشوهر همیشه درصحنه میگن که عهههه نمخواد مامانش بهش غذا بده فقط ما رو میخواد و...
خب من یکم که نه راستش قشنگ ناراحت میشم!
و میگم من جدیدا کاری کردم که این مدلی شده?
کم بازی کردم?
نمیدونم بهترین کار چیه
حس ناکارامد بودن میگیرم
تجربش کردین تو بچه ها? بنظرتون تا کی این مدلین?
حقیقتش وقتی تو جمع چنین کاری کنه واقعااا حس بدی میگیرم چون میگم ایرمان همیییشه برعکس بود و نمیفهمم چرا الان یهو اینطوری شده...